Part 39💖✨

Part 39💖✨

*ویو جین*
داشتیم به سمت خونه پایینی میرفتیم که یه چیزی نظرمون و توی جنگل جلب کرد، اون بالا یه سنجاب دیدیم که داره میاد پایین
جیمین به جیهوپ گفت:
جیمین:عه هوبی هیونگ اون بالا چیکار میکنی؟ *خنده*
هوبی:ها؟ من؟ کجا؟
جیمین:بالا سرتو نگاه
هوبی:عهههه جیهوپ*خنده*
نامجون:سو کیوت*کیون*
یونگی:انتظار نداشتم جیهوپ و ببینم اونم بالای درخت*درخت*

*ویو جیمین*

مشغول خندیدن بودیم که یه سایه بجز سایه خودمون دیدیم...
به ارومی برگشتم که دیدم جونگکوک با قیافه کیوت عصبانی و دست به سینه رو به روی ما وایساده.
جیمین:کوک؟
کوک:کوک و زهر مار من میگم گشنمه بعد شما دارید اینجا میگید و میخندید؟
جیمین:ایش باشه حالا
شوگا:بچه ها بریم دیگه
جین و بقیه:اوکی
تو راه بودیم که حواسمون پرت جونگکوکی شد که داشت سلیطه طور و با عشوه راه میرفت که نا خواسته زدیم زیر خنده و کوک برگشت
کوک:بچه چی میخندین
شوگا:به باسنت*خنده شدید*
جیهوپ:عیجان*خنده شدید*
نامجون:چه با عشوه راه میری تو*خنده*
جیمین:جون جذبت شدم
کوک:بیایید ببینم کم نمک بریزید*پوکر*
دیگه به سمت خونه رفتیم و ناهار و خوردیم و حرف زدیم تا وقتی که شب شد و وقت خواب