عشق یا قتل پارت ۱۸ ق ۱
پ ۱۸ ق ۱ : یونگی...بیا ا/ت نقشه
+ ببینم .... یعنی باید از این طرف بریم
نقشه رو روی گوشیم عکس گرفتم و بعد دادمش به یونگی...کلتی به طرفم گرفت
یونگی.... با این بزن! تیر بیهوش کنندس و سر صدا هم نداره!
+ باشه
کلتمو گذاشتم تو جیبم و اون یکی رو گرفتم
.....با سرعت متوسط راه میرفتیم و با دقت نگاه میکردیم کسی نباشه .... چند نفر دیگه هم پشت سرمون داشتن میومدن اولین نفر ... بنگ....بر زمین تپید ... همه داشتن از تفنگ های بیهوش کننده استفاده میکردن....دومی و سومی....بنگ بنگ....بیهوش شدن
پشت به دیوار وایستادیم
نگاه ریزی انداختم....۵ نفر بودن
+ یک دو سه
همزمان .... بنگ .... ۵ تا تیر شلیک شد
+ بجنبین!
در انبار رو باز کردیم و بیهوش شده ها رو بردیم داخل...... چند نفر از خودمون گذاشتیم جلو در ولی با لباس اونا ....با دیدن اتاقی ک از شمش طلا زرد میزد چشمام داشت از حدقه در میومد ..... یونگی جلو رفت و یکیشون رو برداشت
یونگی...اوهوووو چقدر سرمایه.....این خودش باور نکردنیه!
عینکو داد بهم زدمش
+ عاه انگار نمیتونم از دست این عینک خلاص شم!
جونگ کوک .... اهوم
+ میبینی! با این پولا میخوای چیکار کنی؟
جونگ کوک .... باهاش یه صندلی برای خودم میسازم
+ نه بابا فقط همین!
عینک و در آوردم
جیهوپ...شروع میکنیم!
ساک ها رو تند تند پر میکردیم و دست به دست میفرستادیم
+ ببینم .... یعنی باید از این طرف بریم
نقشه رو روی گوشیم عکس گرفتم و بعد دادمش به یونگی...کلتی به طرفم گرفت
یونگی.... با این بزن! تیر بیهوش کنندس و سر صدا هم نداره!
+ باشه
کلتمو گذاشتم تو جیبم و اون یکی رو گرفتم
.....با سرعت متوسط راه میرفتیم و با دقت نگاه میکردیم کسی نباشه .... چند نفر دیگه هم پشت سرمون داشتن میومدن اولین نفر ... بنگ....بر زمین تپید ... همه داشتن از تفنگ های بیهوش کننده استفاده میکردن....دومی و سومی....بنگ بنگ....بیهوش شدن
پشت به دیوار وایستادیم
نگاه ریزی انداختم....۵ نفر بودن
+ یک دو سه
همزمان .... بنگ .... ۵ تا تیر شلیک شد
+ بجنبین!
در انبار رو باز کردیم و بیهوش شده ها رو بردیم داخل...... چند نفر از خودمون گذاشتیم جلو در ولی با لباس اونا ....با دیدن اتاقی ک از شمش طلا زرد میزد چشمام داشت از حدقه در میومد ..... یونگی جلو رفت و یکیشون رو برداشت
یونگی...اوهوووو چقدر سرمایه.....این خودش باور نکردنیه!
عینکو داد بهم زدمش
+ عاه انگار نمیتونم از دست این عینک خلاص شم!
جونگ کوک .... اهوم
+ میبینی! با این پولا میخوای چیکار کنی؟
جونگ کوک .... باهاش یه صندلی برای خودم میسازم
+ نه بابا فقط همین!
عینک و در آوردم
جیهوپ...شروع میکنیم!
ساک ها رو تند تند پر میکردیم و دست به دست میفرستادیم
۳۹.۶k
۰۳ مرداد ۱۴۰۰