دل نبستن به خوشنودیِ مردم
دل نبستن به خوشنودیِ مردم
🔸 روایت شده که #لقمان_حکیم ، در سفارش به فرزندش گفت: «به خشنودی و مدح و ذمّ مردم، دل خوش مدار؛ زیرا این، دستْ یافتنی نیست؛ هر چند انسان در تحصیل آن ، نهایت تلاش خود را به انجام رساند» .
فرزندش به او گفت: معنای این سخن چیست؟ دوست دارم برای آن ، مَثَلی یا کاری و یا سخنی را ببینم.
لقمان به او گفت: «من و تو بیرون برویم» .
🔹 بیرون رفتند و لقمان علیه السلام حیوانی را که با آنها بود، سوار شد و پسرش را پیاده رها کرد تا پشت سر او بیاید . بر گروهی گذر کردند، که آنها گفتند: عجب پیر سنگ دل و بی رحمی است ؛ خودش که قوی تر است ، سوار حیوان شده و بچه را پیاده رها کرده! این ، کار بدی است .
لقمان به فرزندش گفت: «آیا سخن آنان را شنیدی که سوار شدن من و پیاده رفتن تو را بد شمردند؟» .
گفت: آری.
🔸 لقمان علیه السلام گفت: «حال ، تو سوار شو تا من پیاده بیایم» .
فرزند ، سوار شد و لقمان ، پیاده راه افتاد تا این که بر گروه دیگری گذر کردند، و آنها گفتند: عجب پدر و فرزند بدی هستند! پدر به این دلیلْ بد است که بچه را خوب ادب نکرده و او سوار شده و پدر را پشت سر خود ، پیاده رها کرده، در حالی که پدر ، سزاوار احترام و سوار شدن است. فرزند نیز بد است ؛ زیرا او با این حال، عاقّ پدر شده است. بنا بر این، هر دو ، کار بدی کرده اند.
آن گاه ، لقمان به فرزندش گفت: «شنیدی؟» .
گفت: آری .
🔹 لقمان گفت: «حال ، هر دو با هم ، سوار حیوان می شویم» .
سوار شدند و وقتی بر گروهی دیگر گذر کردند، آنها گفتند: عجب! در دل این دو سوار، رحمی نیست و از خدا بی خبرند؛ هر دو ، سوار این حیوان شده اند و خارج از توان، از آن ، بار می کشند. بهتر بود یکی سوار شود و دیگری پیاده برود .
لقمان گفت: «شنیدی؟» .
گفت: آری.
🔸 آن گاه گفت: «حال ، بیا حیوان را بدون سواره، از پشت سر برانیم» .
چنین کردند و وقتی بر گروهی گذر کردند، آنها گفتند: این کارِ این دو شخص ، عجیب است که حیوان را بدون سواره رها کرده اند و خودشان پیاده می روند. در هر حال، آنها را مذمّت کردند.
💢 لقمان به فرزندش گفت: «می بینی که تحصیل رضایت مردم ، محال است . پس به آن اعتنا نکن و به جلب رضایت #خداوند ـ جلّ جلاله ـ مشغول باش ، که کسب و کار و سعادت و خوش بختیِ دنیا و روز حساب و سؤال ، در آن است» .
📚 فتح الابواب : ص 307 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 433 ح 27 .
🔸 روایت شده که #لقمان_حکیم ، در سفارش به فرزندش گفت: «به خشنودی و مدح و ذمّ مردم، دل خوش مدار؛ زیرا این، دستْ یافتنی نیست؛ هر چند انسان در تحصیل آن ، نهایت تلاش خود را به انجام رساند» .
فرزندش به او گفت: معنای این سخن چیست؟ دوست دارم برای آن ، مَثَلی یا کاری و یا سخنی را ببینم.
لقمان به او گفت: «من و تو بیرون برویم» .
🔹 بیرون رفتند و لقمان علیه السلام حیوانی را که با آنها بود، سوار شد و پسرش را پیاده رها کرد تا پشت سر او بیاید . بر گروهی گذر کردند، که آنها گفتند: عجب پیر سنگ دل و بی رحمی است ؛ خودش که قوی تر است ، سوار حیوان شده و بچه را پیاده رها کرده! این ، کار بدی است .
لقمان به فرزندش گفت: «آیا سخن آنان را شنیدی که سوار شدن من و پیاده رفتن تو را بد شمردند؟» .
گفت: آری.
🔸 لقمان علیه السلام گفت: «حال ، تو سوار شو تا من پیاده بیایم» .
فرزند ، سوار شد و لقمان ، پیاده راه افتاد تا این که بر گروه دیگری گذر کردند، و آنها گفتند: عجب پدر و فرزند بدی هستند! پدر به این دلیلْ بد است که بچه را خوب ادب نکرده و او سوار شده و پدر را پشت سر خود ، پیاده رها کرده، در حالی که پدر ، سزاوار احترام و سوار شدن است. فرزند نیز بد است ؛ زیرا او با این حال، عاقّ پدر شده است. بنا بر این، هر دو ، کار بدی کرده اند.
آن گاه ، لقمان به فرزندش گفت: «شنیدی؟» .
گفت: آری .
🔹 لقمان گفت: «حال ، هر دو با هم ، سوار حیوان می شویم» .
سوار شدند و وقتی بر گروهی دیگر گذر کردند، آنها گفتند: عجب! در دل این دو سوار، رحمی نیست و از خدا بی خبرند؛ هر دو ، سوار این حیوان شده اند و خارج از توان، از آن ، بار می کشند. بهتر بود یکی سوار شود و دیگری پیاده برود .
لقمان گفت: «شنیدی؟» .
گفت: آری.
🔸 آن گاه گفت: «حال ، بیا حیوان را بدون سواره، از پشت سر برانیم» .
چنین کردند و وقتی بر گروهی گذر کردند، آنها گفتند: این کارِ این دو شخص ، عجیب است که حیوان را بدون سواره رها کرده اند و خودشان پیاده می روند. در هر حال، آنها را مذمّت کردند.
💢 لقمان به فرزندش گفت: «می بینی که تحصیل رضایت مردم ، محال است . پس به آن اعتنا نکن و به جلب رضایت #خداوند ـ جلّ جلاله ـ مشغول باش ، که کسب و کار و سعادت و خوش بختیِ دنیا و روز حساب و سؤال ، در آن است» .
📚 فتح الابواب : ص 307 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 433 ح 27 .
۶۹۲
۳۱ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.