Criminal ( P.1 )
ویو .ات
با ون قراضه ی کریستین که بدنه ی فرو رفته و داغونش رو با اسپری رنگ کاور کرده بود ، خیابان ها را با سرعت بالاتر از حد مجاز و با دست فرمون افتضاح کریستین پشت سر گذاشتیم. بعد از رسیدن به پارکینگ و رد کردن دست انداز های پارکینگ کل پارکینگ رو شخم زدیم تا بالاخره یه جا پارک پیدا کردیم . کنار یه مازراتی . بعد پشت سر بچه ها سمت در پشتی که با زنجیر و قفل مسدود شده بود راه افتادیم . جورج قفل ها رو باز کرد و بعد از ورود با جمعیت انبوهی که حلقه بسته بودند مواجه شدیم . کریستین دستی لای موهاش برد و گفت : شرط بندی رو از دست دادیم . + هانتر رو نمیبینم . کریستین من رو بغل کرد و وزنم رو روی شانه هایش تقسیم کرد و من رو به جلوی جمعیت هدایت کرد . خودشه اون هانتره. دشت هایش رو به صورت مشت رو به صورت پسر قد بلند و جذابی که باله تنه ی برنزه اش عرق کرده بود و موهای سیاه خیسش روی صورتش ریخته بود نشونه گرفت و ضربه زد ولی اون پسر تو یه حرکت جاخالی داد و حالا اون بود که روی هانتر افتاده بود و مشت هاش رو تو دل هانتر خالی میکرد ...
بعد از اتمام مسابقه و اعلام برنده اون پسر پول ها رو یه جایی تو شلوارک مشکی رنگش گذاشت ...
سمت رختکن راه افتادم . از کنار همون پسر رد شدم و خیلی محرمانه یه دسته از دلار هاش رو برداشتم . دستی من رو به داخل کشید . اون هانتر بود که حالا خمار بهم خیره شده بود . با اخمی بهش خیره شدم . دست هام رو بالای سرم روی دیوار قفل کرد و کمرم رو به خودش نزدیک کرد و شروع به بوسیدن لب هام کرد . بدن لختش رو به شونه هام فشار میداد . دلار ها رو رو لب هایش قرار دادم که باعث شد ازم فاصله بگیره .
هانتر : اینا رو از کدوم گوری آوردی ؟
دستم رو به نشونه ی سکوت روی بینیش قرار دادم و با چشم های بازیگوشی توی چشماش خیره شدم . + جدی هستی ؟ داشتی زیر مشت هایش جون میدادی احمق .
هانتر : بیب من شرط رو نبردم ولی در عوض یه چیز دیگه رو بردم . دستش رو در انحنای خط سینه ام کشید و بعد متوقف شد : من قلبت رو بردم . پوزخندی زدی ...
با هم سمت پارکینگ راه افتادیم و به بچه ها که داشتن با یه سکه روی بدنه ی اون مازراتی خش می انداختن پیوستین و بعد از سوار شدن پارکینگ رو ترک کردید .
.
.
.
.
.
بچه ها من قبلاً تا حالا اینطوری ننوشتم . اگر به نظرتون خوبه و میخواین ادامه بدم لطفاً حمایت کنید و نظرتون رو برام بنویسید. ✨
با ون قراضه ی کریستین که بدنه ی فرو رفته و داغونش رو با اسپری رنگ کاور کرده بود ، خیابان ها را با سرعت بالاتر از حد مجاز و با دست فرمون افتضاح کریستین پشت سر گذاشتیم. بعد از رسیدن به پارکینگ و رد کردن دست انداز های پارکینگ کل پارکینگ رو شخم زدیم تا بالاخره یه جا پارک پیدا کردیم . کنار یه مازراتی . بعد پشت سر بچه ها سمت در پشتی که با زنجیر و قفل مسدود شده بود راه افتادیم . جورج قفل ها رو باز کرد و بعد از ورود با جمعیت انبوهی که حلقه بسته بودند مواجه شدیم . کریستین دستی لای موهاش برد و گفت : شرط بندی رو از دست دادیم . + هانتر رو نمیبینم . کریستین من رو بغل کرد و وزنم رو روی شانه هایش تقسیم کرد و من رو به جلوی جمعیت هدایت کرد . خودشه اون هانتره. دشت هایش رو به صورت مشت رو به صورت پسر قد بلند و جذابی که باله تنه ی برنزه اش عرق کرده بود و موهای سیاه خیسش روی صورتش ریخته بود نشونه گرفت و ضربه زد ولی اون پسر تو یه حرکت جاخالی داد و حالا اون بود که روی هانتر افتاده بود و مشت هاش رو تو دل هانتر خالی میکرد ...
بعد از اتمام مسابقه و اعلام برنده اون پسر پول ها رو یه جایی تو شلوارک مشکی رنگش گذاشت ...
سمت رختکن راه افتادم . از کنار همون پسر رد شدم و خیلی محرمانه یه دسته از دلار هاش رو برداشتم . دستی من رو به داخل کشید . اون هانتر بود که حالا خمار بهم خیره شده بود . با اخمی بهش خیره شدم . دست هام رو بالای سرم روی دیوار قفل کرد و کمرم رو به خودش نزدیک کرد و شروع به بوسیدن لب هام کرد . بدن لختش رو به شونه هام فشار میداد . دلار ها رو رو لب هایش قرار دادم که باعث شد ازم فاصله بگیره .
هانتر : اینا رو از کدوم گوری آوردی ؟
دستم رو به نشونه ی سکوت روی بینیش قرار دادم و با چشم های بازیگوشی توی چشماش خیره شدم . + جدی هستی ؟ داشتی زیر مشت هایش جون میدادی احمق .
هانتر : بیب من شرط رو نبردم ولی در عوض یه چیز دیگه رو بردم . دستش رو در انحنای خط سینه ام کشید و بعد متوقف شد : من قلبت رو بردم . پوزخندی زدی ...
با هم سمت پارکینگ راه افتادیم و به بچه ها که داشتن با یه سکه روی بدنه ی اون مازراتی خش می انداختن پیوستین و بعد از سوار شدن پارکینگ رو ترک کردید .
.
.
.
.
.
بچه ها من قبلاً تا حالا اینطوری ننوشتم . اگر به نظرتون خوبه و میخواین ادامه بدم لطفاً حمایت کنید و نظرتون رو برام بنویسید. ✨
۴۷۰
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.