پارت ۱۵
پارت ۱۵
جنگل راز آلود
م.ج:خب من که راضی ام دختر خوبی هستی از تعریفای جیمین معلومه.... دیگه با خودتون(عجب مامانی)
جیمین:مامان!!!
م.ج:😅😂
بکجو:خب...آجی منم رازیه ولی باید از آجیم مراقبت کنی...خوشبختش کنی و....
جیمین:و😏
بکجو:و اینکه می تونید تا هفته دیگه عروسی کنید البته اگر خانم پارک رضایت بده
م.ج:من که از اول رازی بودم.....ممم حالا می تونید برید اتاق باهم برنا.....
جیمین:ما رفتیم حرف بزنیم
دست اتو گرفتم و دویدیم بالا
بکجو:🤣🤣
م.ج:😂😂😂🤣کسی نمی تونه جداشون کنه هااا
بکجو:معلومه دیگه
ویو داخل اتاق
ات ویو
رفتیم تو اتاق درو بستم خیلی خوشحال بودم و جیمین رو ی لحظه بعد سفت بغل کردم
جیمین:چیشده بیب
ات:خیلی خوشحالم
جیمین: منم همینطور
بعد نشستبم و برنامه چیدیدم برای خرید لباس و تالار و این چیزا وقتی از سر کاناپه اتاق بلند شدیم جیمین گف
جیمین:اجازه هس؟
ات:آره...ولی برای چ......
نزاشت حرفم رو بزنم لباش رو گذاشت رو لبام
حس قشنگی بود دستام رو دور گردنش گذاشتم اونم دستاش رو گذاشت دور کمرم بعد ۱۰ مین نفس کم اوردیم و ازم جدا شد و گف
جیمین:مزه نوتلا میدی.... بیذ بریم تا شک نکردن
ات:تو مزه توت فرنگی میدی موچی... وا برای چی شک کنن؟؟
جیمین:هیچی همینطوری گفتم .... چی ؟؟؟موچی؟؟؟
ات:آررههه تو کیوت منی
جیمین:خب دیگه بیا بریم
ات:باوشه
بعد دستامون رو به همدبگه فقل کردیم و رفتیم پایین
شرطا
۱۱ لایک
جنگل راز آلود
م.ج:خب من که راضی ام دختر خوبی هستی از تعریفای جیمین معلومه.... دیگه با خودتون(عجب مامانی)
جیمین:مامان!!!
م.ج:😅😂
بکجو:خب...آجی منم رازیه ولی باید از آجیم مراقبت کنی...خوشبختش کنی و....
جیمین:و😏
بکجو:و اینکه می تونید تا هفته دیگه عروسی کنید البته اگر خانم پارک رضایت بده
م.ج:من که از اول رازی بودم.....ممم حالا می تونید برید اتاق باهم برنا.....
جیمین:ما رفتیم حرف بزنیم
دست اتو گرفتم و دویدیم بالا
بکجو:🤣🤣
م.ج:😂😂😂🤣کسی نمی تونه جداشون کنه هااا
بکجو:معلومه دیگه
ویو داخل اتاق
ات ویو
رفتیم تو اتاق درو بستم خیلی خوشحال بودم و جیمین رو ی لحظه بعد سفت بغل کردم
جیمین:چیشده بیب
ات:خیلی خوشحالم
جیمین: منم همینطور
بعد نشستبم و برنامه چیدیدم برای خرید لباس و تالار و این چیزا وقتی از سر کاناپه اتاق بلند شدیم جیمین گف
جیمین:اجازه هس؟
ات:آره...ولی برای چ......
نزاشت حرفم رو بزنم لباش رو گذاشت رو لبام
حس قشنگی بود دستام رو دور گردنش گذاشتم اونم دستاش رو گذاشت دور کمرم بعد ۱۰ مین نفس کم اوردیم و ازم جدا شد و گف
جیمین:مزه نوتلا میدی.... بیذ بریم تا شک نکردن
ات:تو مزه توت فرنگی میدی موچی... وا برای چی شک کنن؟؟
جیمین:هیچی همینطوری گفتم .... چی ؟؟؟موچی؟؟؟
ات:آررههه تو کیوت منی
جیمین:خب دیگه بیا بریم
ات:باوشه
بعد دستامون رو به همدبگه فقل کردیم و رفتیم پایین
شرطا
۱۱ لایک
۲.۵k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.