تکپارتی تولد شوگولی ورژن my lovely mafia 🌚
هایون « خب خب عزیزان دل یبار دیگه نقشرو مرور کنیم....من زنگ میزنم به یونگی و میگم هینا تصادف کرده و بیمارستانه...
هوسوک « و منم به عنوان کسی که نزدیک تر از رگه بهش ماشینشو پنچر میکنم🌚
یونجی « منم به عنوان خواهر دردونش چون ماشین نداره میرم سراغش و سوارش میکنم و برای مثلا آروم کردن اعصابش قرص خواب میریزم تو آب میوش و وقتی لالا کرد میارمش به سمت مکان مورد نظر
میچا « و من و لی هیان و میلا و جیسو هم به هایون ژون کمک میکنیم تا فضا رو خوشمل و تزئین کنه
هایون « افرینننن بچه ها🌚🙌🏻
...........
یونگی « شتتتتت هوسوکا...ریده شد به اعصابم
هوسوک « چرا داوش؟
یونگی « چهار تایر ماشینم پنجره
جیهوپ « میدونی که دشمن زیاد داری•-•
یونگی « اما خب میدو...
راوی « صدای تلفن گوشیش اونو خفه نه ببخشید ساکت کرد🌚
یونگی « با دیدن اسم ملکه مین لبخندی زدم و گوشیی رو وصل کردم...سلااام ملکه مین...خوب....
هایون « هقققق هققق یونگیااا...توروخدا خودتو برسون بیمارستان هین...هینا تصادف کردههههه
یونگی « با زدن این حرفش لبخندم محو شد و دستام یخ زد...آشفته تر از هر زمانی شده بودم....زا عصبانیت و نگرانی به سمت پارکینگ رفتم اما با یادآوری خرابی ماشین داغون شدم
لعنتیییی*عربده
هوسوک « آروم باش پسرررر...یونجی بهش زنگ زدم الان میادششش
پرش زمانی//
یونجی « نگران نباش یونگی...داداشی اروم باش
یونگی « هقققق هینا اگه چیزیش بشه
هوسوک « ششش مطمئنم چیزیش. نمیشه بیا یه قلپ از این آبمیوه بخور حالت بهتر شه
یونگی « نمیخورم
یونجی « بخور ببینمممم🌚
یونگی « چشم•-•
راوی « یونگی باهوش ما اونقدری نگران بچش بود که اصلا متوجه نقشه شیطانیشون نشد و آبمیوه رو تا ته خورد...چند دقیقه با حس سنگینی چشماش به خواب رفت....
......
یونگی « با حس سردرد چشمامو باز کردم...یکم اطراف رو آنالیز کردم...توی باغ بودیم...باغ سرسبز با کلی بادکنک روی زمین....با یادآوری ماجرای هینا با ترس در ماشین رو باز کردم و مصادف شد با ریختن یه عالمه برف و کاغذ شادی روی سرم و جیغ و داد اطرافیان...تازه دوهزاریم افتاد...عی نامردااا
هینا « بابایی ژونممم تفلدت مبالککک
یونگی « با دیدن هینا نفس عمیقی کشیدم و محکم بغلش کردم و بوسه ای روی موهاش زدم...سکتم دادی فسقلی
لی هیان « همه اینا نقشه زن داداش بود
یونگی « با دیدن هایون که کیکی بدست گرفته هینا رو گذاشتم زمین و به سمتش رفتم و بوسه ای به لب هاش زدم
همه « اوووووووو
جیهوپ « اهمم یاااا جلوی من رعایت کن بی تر ادب
میلا « حال میکنی چه زن رمانتیکی داری
یونگی « عاشق این زن رمانتیکم که:)
همه « 생일주카해....*تولدت مبارکک
یونگی « عرررر میسیییب
تولدت مبارک کیوت ترین هات دنیا:>
هوسوک « و منم به عنوان کسی که نزدیک تر از رگه بهش ماشینشو پنچر میکنم🌚
یونجی « منم به عنوان خواهر دردونش چون ماشین نداره میرم سراغش و سوارش میکنم و برای مثلا آروم کردن اعصابش قرص خواب میریزم تو آب میوش و وقتی لالا کرد میارمش به سمت مکان مورد نظر
میچا « و من و لی هیان و میلا و جیسو هم به هایون ژون کمک میکنیم تا فضا رو خوشمل و تزئین کنه
هایون « افرینننن بچه ها🌚🙌🏻
...........
یونگی « شتتتتت هوسوکا...ریده شد به اعصابم
هوسوک « چرا داوش؟
یونگی « چهار تایر ماشینم پنجره
جیهوپ « میدونی که دشمن زیاد داری•-•
یونگی « اما خب میدو...
راوی « صدای تلفن گوشیش اونو خفه نه ببخشید ساکت کرد🌚
یونگی « با دیدن اسم ملکه مین لبخندی زدم و گوشیی رو وصل کردم...سلااام ملکه مین...خوب....
هایون « هقققق هققق یونگیااا...توروخدا خودتو برسون بیمارستان هین...هینا تصادف کردههههه
یونگی « با زدن این حرفش لبخندم محو شد و دستام یخ زد...آشفته تر از هر زمانی شده بودم....زا عصبانیت و نگرانی به سمت پارکینگ رفتم اما با یادآوری خرابی ماشین داغون شدم
لعنتیییی*عربده
هوسوک « آروم باش پسرررر...یونجی بهش زنگ زدم الان میادششش
پرش زمانی//
یونجی « نگران نباش یونگی...داداشی اروم باش
یونگی « هقققق هینا اگه چیزیش بشه
هوسوک « ششش مطمئنم چیزیش. نمیشه بیا یه قلپ از این آبمیوه بخور حالت بهتر شه
یونگی « نمیخورم
یونجی « بخور ببینمممم🌚
یونگی « چشم•-•
راوی « یونگی باهوش ما اونقدری نگران بچش بود که اصلا متوجه نقشه شیطانیشون نشد و آبمیوه رو تا ته خورد...چند دقیقه با حس سنگینی چشماش به خواب رفت....
......
یونگی « با حس سردرد چشمامو باز کردم...یکم اطراف رو آنالیز کردم...توی باغ بودیم...باغ سرسبز با کلی بادکنک روی زمین....با یادآوری ماجرای هینا با ترس در ماشین رو باز کردم و مصادف شد با ریختن یه عالمه برف و کاغذ شادی روی سرم و جیغ و داد اطرافیان...تازه دوهزاریم افتاد...عی نامردااا
هینا « بابایی ژونممم تفلدت مبالککک
یونگی « با دیدن هینا نفس عمیقی کشیدم و محکم بغلش کردم و بوسه ای روی موهاش زدم...سکتم دادی فسقلی
لی هیان « همه اینا نقشه زن داداش بود
یونگی « با دیدن هایون که کیکی بدست گرفته هینا رو گذاشتم زمین و به سمتش رفتم و بوسه ای به لب هاش زدم
همه « اوووووووو
جیهوپ « اهمم یاااا جلوی من رعایت کن بی تر ادب
میلا « حال میکنی چه زن رمانتیکی داری
یونگی « عاشق این زن رمانتیکم که:)
همه « 생일주카해....*تولدت مبارکک
یونگی « عرررر میسیییب
تولدت مبارک کیوت ترین هات دنیا:>
۱۶۱.۷k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.