جمهوری اسلامی ایران
#جمهوری_اسلامی_ایران
#تابع_قوانین_ویسگون
#Operation_Love
#عملیات_عشق
پارت سوم
با همکاری:https://wisgoon.com/zcxty3
اطلاعات رو فرستادم که یه نفر اومد داخل
.....:هلن،ارباب گفتن براشون ناهار درست کنی و ببرید
ات:اوه!!...چشم
غذا رو درست کردم و بردم براش
ات:ارباب اجازه دارم بیام داخل،؟براتون غذا آوردم
کوک:بیا داخل
ات:بله ارباب
رفتم داخل غذا رو گزاشتم و اومدم بیرون
واقعاً ترسناکه این مرد و همینطور جذابببببب
هیییییی نه اصلا جذاب نیستتتت،یه روز هیز بازی درنیار برو کارتو کن
یه نفس عمیق کشیدم و رفتم به بقیه کارام برسم
____:هلننننن بیا اینجا
ات:چشم اومدم
____: امروز روز تمیز کاری هست ،تو ملافه های روی تخت اتاقا رو جمع کن و بشور،سانا تو اتاقا رو جارو بکش و تو.....
کارا رو گفت
خیلی اتاق بود
عمارت هشت طبقه بود و تو هر طبقه حدود ده تا اتاق
خیلی به نظر زیاده ولی واقعا هم زیاده
ملافه هارو جمع کردم
تموم شد رفتم و ملافه هارو شستم
((یک ماه بعد))
یک ماه از اومدنم به اینجا میگذره راستش من از جئون خوشم میاد ولی شرط میبندم اون خوشش نمیاد
فردا میره به یه سفر واسه معامله من باید فرار کنم
جونگکوک: برای بار آخر تکرار میکنم
1:هیچکس حق بیرون رفتن نداره
2: هیچکس تا وقتی برگردم استخدام یا اخراج نمیشه
3:مرخصی که هر هفته داریم در نبودم نداریم
5:از زیر کارا در نمیرید و همه چی باید مثل همیشه پیش بره
6: فردا یک مهمونی بعد از رفتنم داریم باید همه چی هوب پیش بره
همه خدمتکارا و ات: چشم ارباب
فردا مهمونی:
ات تو ذهنش:الان وقت رفتنه درسته
خیلی اینجا بودن واسم سخت بود اما دلم واسشون تنگ میشه حتی جئون
ات:هی سانا یه دقیقه بیا
سانا:الاغ نمیبینی کار دارم؟چته
ات:ببند گوش بده،میگما من سرم درد میکنه میرم بالا تو اتاقم استراحت کنم اوک؟
سانا: اوک برو خودم جعمش میکنم
ات: ممنون (کیوت)
سانا: خنده
رفتم بالا یه لباس ساده که دامنی نباشه پوشیدم
بهترین راه واسه حمام اتاق دهمه
رفتم داخل اتاق دهم از پنجره پریدم پایین یذره دستم. زخم شد اما وقت نداشتم رفتم از کوتاه ترین دیوار بالا رفتم و پریدم پایین بادیگارد ها هم سرشون شلوغ بود
با تموم سرعت دویدم تو خیابون بودم که حس کردم یکی من و گرفته و مانع رفتنم میشه
تا اومدم برگردم ببینم کیه بیهوش شدم
چند دقیقه بعد صدایی شنیدم ا.. اون صدای جئون بود ک...که میگفت ((به جهنم خودت خوش اومدی پارک ات))
و ماشین به داخل عمارت رفت
ببخشید دیرشد سرم خیلی شلوغ بود
#تابع_قوانین_ویسگون
#Operation_Love
#عملیات_عشق
پارت سوم
با همکاری:https://wisgoon.com/zcxty3
اطلاعات رو فرستادم که یه نفر اومد داخل
.....:هلن،ارباب گفتن براشون ناهار درست کنی و ببرید
ات:اوه!!...چشم
غذا رو درست کردم و بردم براش
ات:ارباب اجازه دارم بیام داخل،؟براتون غذا آوردم
کوک:بیا داخل
ات:بله ارباب
رفتم داخل غذا رو گزاشتم و اومدم بیرون
واقعاً ترسناکه این مرد و همینطور جذابببببب
هیییییی نه اصلا جذاب نیستتتت،یه روز هیز بازی درنیار برو کارتو کن
یه نفس عمیق کشیدم و رفتم به بقیه کارام برسم
____:هلننننن بیا اینجا
ات:چشم اومدم
____: امروز روز تمیز کاری هست ،تو ملافه های روی تخت اتاقا رو جمع کن و بشور،سانا تو اتاقا رو جارو بکش و تو.....
کارا رو گفت
خیلی اتاق بود
عمارت هشت طبقه بود و تو هر طبقه حدود ده تا اتاق
خیلی به نظر زیاده ولی واقعا هم زیاده
ملافه هارو جمع کردم
تموم شد رفتم و ملافه هارو شستم
((یک ماه بعد))
یک ماه از اومدنم به اینجا میگذره راستش من از جئون خوشم میاد ولی شرط میبندم اون خوشش نمیاد
فردا میره به یه سفر واسه معامله من باید فرار کنم
جونگکوک: برای بار آخر تکرار میکنم
1:هیچکس حق بیرون رفتن نداره
2: هیچکس تا وقتی برگردم استخدام یا اخراج نمیشه
3:مرخصی که هر هفته داریم در نبودم نداریم
5:از زیر کارا در نمیرید و همه چی باید مثل همیشه پیش بره
6: فردا یک مهمونی بعد از رفتنم داریم باید همه چی هوب پیش بره
همه خدمتکارا و ات: چشم ارباب
فردا مهمونی:
ات تو ذهنش:الان وقت رفتنه درسته
خیلی اینجا بودن واسم سخت بود اما دلم واسشون تنگ میشه حتی جئون
ات:هی سانا یه دقیقه بیا
سانا:الاغ نمیبینی کار دارم؟چته
ات:ببند گوش بده،میگما من سرم درد میکنه میرم بالا تو اتاقم استراحت کنم اوک؟
سانا: اوک برو خودم جعمش میکنم
ات: ممنون (کیوت)
سانا: خنده
رفتم بالا یه لباس ساده که دامنی نباشه پوشیدم
بهترین راه واسه حمام اتاق دهمه
رفتم داخل اتاق دهم از پنجره پریدم پایین یذره دستم. زخم شد اما وقت نداشتم رفتم از کوتاه ترین دیوار بالا رفتم و پریدم پایین بادیگارد ها هم سرشون شلوغ بود
با تموم سرعت دویدم تو خیابون بودم که حس کردم یکی من و گرفته و مانع رفتنم میشه
تا اومدم برگردم ببینم کیه بیهوش شدم
چند دقیقه بعد صدایی شنیدم ا.. اون صدای جئون بود ک...که میگفت ((به جهنم خودت خوش اومدی پارک ات))
و ماشین به داخل عمارت رفت
ببخشید دیرشد سرم خیلی شلوغ بود
۱۰۸
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.