دروازه مرگ
دروازه مرگ
پارت۲
تهیونگ: دهنتو ببند لعنتی( داد)
والریا: یااااا تو خیای پرویی آدم نباید با فرشته دروازه مرگ اینطور حرف بزنه.
تهیونگ: لطفا زنگ بزن آمبولانس.
والریا: چی( خنده) دیوونه شدی من تا چند دیقه دیگه قراره جونت رو بگیرم اونوقت زنگ بزنم آمبولانس،البته بخوامم نمیتونم جون من ی فرشتم.
تهیونگ: ای ایییییییییی( داد)
[ از زبان والریا]
اره پسر جون بایدم انقدر سخت جون بدی وقتی اون دخترای بدبختی رو که عاشق خودت میکردی بعدم به دارک وب میفروختم الان باید به همسن روز بیوفتی.
فقط منتظر باش، فقط منتظر باش عمرا اگه بزارم از دروازه بهشت رد بشی میندازمت توی جهنم که وقتی داری عذاب میکشی بینمت و کیف کنم اشغال.
[ از زبان تهیونگ]
دیگه چیزی حس نکردم بعد از اینکه بیهوش شدم چه اتفاقی افتاد؟
من مردم؟
اینجا کجاست؟
اون زنه دیوونه کجا رفت؟
چرا اینجا انقدر تاریکه؟
والریا: بلخره
تهیونگ: بازم تو چرا دست از سرم بر.... ای چقدر تو نورانی؟!
والریا: من نورانی نیستم اینجا پر از نوره ، تو توی تاریکی داری به جهالت خودت ادامه میدی.
تهیونگ: منظورت چیه؟
والریا: میخوای که از دروازه بهشت بشی؟
تهیونگ: معلومه که اره!
والریا: ولی اول باید از چیزی که من صاحبش هستم رد بشی میدونی اون چیه؟
تهیونگ: چی؟
والریا: دروازه مرگ ی چیزی بین دروازه بهشت و جهنم.
تهیونگ: چیکار باید بکنم؟
والریا: اون طناب رد میبینی ؟
تهیونگ: اره میبینم.
والریا:.......
ی لایک به ما نمیدی؟
پارت۲
تهیونگ: دهنتو ببند لعنتی( داد)
والریا: یااااا تو خیای پرویی آدم نباید با فرشته دروازه مرگ اینطور حرف بزنه.
تهیونگ: لطفا زنگ بزن آمبولانس.
والریا: چی( خنده) دیوونه شدی من تا چند دیقه دیگه قراره جونت رو بگیرم اونوقت زنگ بزنم آمبولانس،البته بخوامم نمیتونم جون من ی فرشتم.
تهیونگ: ای ایییییییییی( داد)
[ از زبان والریا]
اره پسر جون بایدم انقدر سخت جون بدی وقتی اون دخترای بدبختی رو که عاشق خودت میکردی بعدم به دارک وب میفروختم الان باید به همسن روز بیوفتی.
فقط منتظر باش، فقط منتظر باش عمرا اگه بزارم از دروازه بهشت رد بشی میندازمت توی جهنم که وقتی داری عذاب میکشی بینمت و کیف کنم اشغال.
[ از زبان تهیونگ]
دیگه چیزی حس نکردم بعد از اینکه بیهوش شدم چه اتفاقی افتاد؟
من مردم؟
اینجا کجاست؟
اون زنه دیوونه کجا رفت؟
چرا اینجا انقدر تاریکه؟
والریا: بلخره
تهیونگ: بازم تو چرا دست از سرم بر.... ای چقدر تو نورانی؟!
والریا: من نورانی نیستم اینجا پر از نوره ، تو توی تاریکی داری به جهالت خودت ادامه میدی.
تهیونگ: منظورت چیه؟
والریا: میخوای که از دروازه بهشت بشی؟
تهیونگ: معلومه که اره!
والریا: ولی اول باید از چیزی که من صاحبش هستم رد بشی میدونی اون چیه؟
تهیونگ: چی؟
والریا: دروازه مرگ ی چیزی بین دروازه بهشت و جهنم.
تهیونگ: چیکار باید بکنم؟
والریا: اون طناب رد میبینی ؟
تهیونگ: اره میبینم.
والریا:.......
ی لایک به ما نمیدی؟
۳.۸k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.