𝔓𝔞𝔯𝔱①③
-خب پس بگو
+چیو بگم
-حسودیت شد وقتی که لینا بهم چسبید اسرار کرد که منو اوپا خطاب کنه و من مال اونم
عصبانیت از سر و کلش پدیدار شد رنگش سرخ شد و اخماش تو هم رفت
+نه
فخی زدم و خندیدم و سریع خودمو جمع کردم
-معلوم بود پس چرا زدیش
+چون...
-قبول کن
+باشه حسودیم شد یه دختر هرزه به تو پیشنهاد داد و منم حسودیم شد این چیز طبیعیه حتی اگر توعم بودی همین کارو میکردی
روشو اونطرف کرد و دهنشو کج کرد و زبونشو داخل لپش فرو کرد
-باشه باشه قهر نکن
روشو کم کم سمت خودم کرد که با دستام صورتشو گرفتم، بلندشدم و رو صورتش خم شدم و بوسیدمش
دستامو گرفت و سعی کرد جدابشه
ازش جداشدم
+احمق اگر کسی ببینه چی میشه !!
-ببینه فکر کردی واسم مهمه از داخل میز کشوندتت بیرون و به قفشه ها تکیه دادتت و دوباره بوسیدت
تویم مجبورشدی همکاری کنی دوتا دستاتو یا یه دست بالایه سرت گرفته بود و دست دیگشو دور کمرت حلقه کرده بود
ازت جداشد که تو دوباره تذکر دادی
+الان مسئول کتاب خونه میاد ولم کن
-خب هروقت اومد ولت میکنم
+ولم کن
+میدونی که ولت نمیکنم پس تقلا نکن و فقط همکاری کن راستی امشب نظرت چیه بیای خونه ی من
+خونه ی تو مادرم چی
-مشکلشو یجوری حل میکنیم
+باشه
لبخندی زد و دوباره برایه مدت طولانی منو بوسید
..........
بعد از کلی مسخره بازی به سمت خونش راه افتادیم که مامانم زنگ زد
/دِ کدو قبری!
+خونه ی ...
کوک تلفنو از دستم چنگ زد و خودش صحبت کرد
-خونه ی من میاد امشب
/غلط کرده مرتیکه دختره منو بیار خونه
-نمیخوام ...
بهم نگاهی کرد و با لحن جدی و شیطانی گعت
-بهتره از امشب به بعد بدونی دخترت شوهر داره و اجازش دست شوهرشه
*بگیرین که چی میگه خب*
THE END
+چیو بگم
-حسودیت شد وقتی که لینا بهم چسبید اسرار کرد که منو اوپا خطاب کنه و من مال اونم
عصبانیت از سر و کلش پدیدار شد رنگش سرخ شد و اخماش تو هم رفت
+نه
فخی زدم و خندیدم و سریع خودمو جمع کردم
-معلوم بود پس چرا زدیش
+چون...
-قبول کن
+باشه حسودیم شد یه دختر هرزه به تو پیشنهاد داد و منم حسودیم شد این چیز طبیعیه حتی اگر توعم بودی همین کارو میکردی
روشو اونطرف کرد و دهنشو کج کرد و زبونشو داخل لپش فرو کرد
-باشه باشه قهر نکن
روشو کم کم سمت خودم کرد که با دستام صورتشو گرفتم، بلندشدم و رو صورتش خم شدم و بوسیدمش
دستامو گرفت و سعی کرد جدابشه
ازش جداشدم
+احمق اگر کسی ببینه چی میشه !!
-ببینه فکر کردی واسم مهمه از داخل میز کشوندتت بیرون و به قفشه ها تکیه دادتت و دوباره بوسیدت
تویم مجبورشدی همکاری کنی دوتا دستاتو یا یه دست بالایه سرت گرفته بود و دست دیگشو دور کمرت حلقه کرده بود
ازت جداشد که تو دوباره تذکر دادی
+الان مسئول کتاب خونه میاد ولم کن
-خب هروقت اومد ولت میکنم
+ولم کن
+میدونی که ولت نمیکنم پس تقلا نکن و فقط همکاری کن راستی امشب نظرت چیه بیای خونه ی من
+خونه ی تو مادرم چی
-مشکلشو یجوری حل میکنیم
+باشه
لبخندی زد و دوباره برایه مدت طولانی منو بوسید
..........
بعد از کلی مسخره بازی به سمت خونش راه افتادیم که مامانم زنگ زد
/دِ کدو قبری!
+خونه ی ...
کوک تلفنو از دستم چنگ زد و خودش صحبت کرد
-خونه ی من میاد امشب
/غلط کرده مرتیکه دختره منو بیار خونه
-نمیخوام ...
بهم نگاهی کرد و با لحن جدی و شیطانی گعت
-بهتره از امشب به بعد بدونی دخترت شوهر داره و اجازش دست شوهرشه
*بگیرین که چی میگه خب*
THE END
۴۵.۱k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.