عشق ارباب۲
پارت1
چهار سال بعد
ویو ات
از خواب با صدای کوک بلند شدم
کوک:ات بلند شو یوجین و مین جو گریه میکنن
ات:هوم باشه
رفتم بچه ها رو ساکت کردم اومدم بیرون رفتم صبحانه درست کردم
ات :کوک
کوک:جانم
ات: صبحانه حاضر
کوک:باشه عشقم
رفتم بیرون کوک اومد پایین
کوک:به به دوباره ات خانوم چه کرده
ات:لوس نشو بشین (خنده)
کوک: چشمم(خنده)
ات:کوک امروز میخوام برم بازار میای ؟
کوک:امروز جلسه دارم نمیتونم
ات:اشکال نداره
کوک:بچه ها چی
ات:میزارمشون پیش لیا جیمین(لیا و جیمین ازدواج کردن،کسایی که یادشون رفته لیا دوست صمیمی ات)
کوک:باشه عزیزم من رفتم
ات:خدافظ
اومد پیشونیم بوس کرد کوک:خدافظ
کوک رفت رفتم حاضر شدم فردا تولد کوک ولی به خاطر اینکه نفهمه امروز میگیرم رفتم زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ:سلام زن داداش
ات:سلام تهیونگ چطوری خوبی
تهیونگ:مرسی جانم
ات:دیروز درباره اون مسئله حرف زدم
تهیونگ:آها تولد کوک خوب
ات:وایی تهیونگ خوب امروز همون روزه
تهیونگ:وایی یادم رفت خوب من چیکار کنم
ات:هوفف تو میتونی برام وسایل تزئینی بگیری
تهیونگ:اره اره میگیرم
ات:مرسی فعلا
گوشی قطع کردم رفتم بچه ها رو گذاشتم پیش جیمین و اومدم بیرون و به جیمین سپردم که به همه خبر بده رفتم بیرون رفتم بازار و برای کوک هدیه خریدم
فلش بک به شب
ویو ات
همه منتظر کوک بودن همه چراغا خاموش بود همه وایستاده بودیم که کوک اومد تو خیلی تند اومد تو
ات:کوک تولدت ...
که.....
چهار سال بعد
ویو ات
از خواب با صدای کوک بلند شدم
کوک:ات بلند شو یوجین و مین جو گریه میکنن
ات:هوم باشه
رفتم بچه ها رو ساکت کردم اومدم بیرون رفتم صبحانه درست کردم
ات :کوک
کوک:جانم
ات: صبحانه حاضر
کوک:باشه عشقم
رفتم بیرون کوک اومد پایین
کوک:به به دوباره ات خانوم چه کرده
ات:لوس نشو بشین (خنده)
کوک: چشمم(خنده)
ات:کوک امروز میخوام برم بازار میای ؟
کوک:امروز جلسه دارم نمیتونم
ات:اشکال نداره
کوک:بچه ها چی
ات:میزارمشون پیش لیا جیمین(لیا و جیمین ازدواج کردن،کسایی که یادشون رفته لیا دوست صمیمی ات)
کوک:باشه عزیزم من رفتم
ات:خدافظ
اومد پیشونیم بوس کرد کوک:خدافظ
کوک رفت رفتم حاضر شدم فردا تولد کوک ولی به خاطر اینکه نفهمه امروز میگیرم رفتم زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ:سلام زن داداش
ات:سلام تهیونگ چطوری خوبی
تهیونگ:مرسی جانم
ات:دیروز درباره اون مسئله حرف زدم
تهیونگ:آها تولد کوک خوب
ات:وایی تهیونگ خوب امروز همون روزه
تهیونگ:وایی یادم رفت خوب من چیکار کنم
ات:هوفف تو میتونی برام وسایل تزئینی بگیری
تهیونگ:اره اره میگیرم
ات:مرسی فعلا
گوشی قطع کردم رفتم بچه ها رو گذاشتم پیش جیمین و اومدم بیرون و به جیمین سپردم که به همه خبر بده رفتم بیرون رفتم بازار و برای کوک هدیه خریدم
فلش بک به شب
ویو ات
همه منتظر کوک بودن همه چراغا خاموش بود همه وایستاده بودیم که کوک اومد تو خیلی تند اومد تو
ات:کوک تولدت ...
که.....
۱۲.۱k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.