سناریو
وقتیازسرممیترسی
متیو:ا/ت عشقم توکه میدونی بخاطر خودته
ا/ت:اخه چرا سرم؟
متیو:چاره ای نیستم گلم،نگران نباش من پیشتم
،
،
،
،
،
تئودور:دستات و محکم گرفته،نمیزاره نگاه کنی و فقط حرفای ارامش بخش بهت میزنه،وقتی هم که تموم شد میگه:دیدی درد نداشت؟
،
،
،
،
،
دراکو:تمام مدت پیشت نشسته،کلی با پرستار بحث میکنه که مراقب باشه،اگه پرستار یه خطای کوچیک کنه محکم و بلند سرش داد میزنه
،
،
،
،
،
لورنزو:خودشم دل و دماغ دیدن سرم و نداره پس بهت میگه:بیا باهم چشمامونو ببندیم،تا 10 بشماریم و بعدش هم چشمامون و باز کنیم....هی هم بحث و میپیچونه تا دیرتر چشمات و باز کنی
،
،
،
،
،
ریگولوس:همش باهات شوخی میکنه تا حواست از سرم پرت شه،برات از بچگی هاش میگه تا پرستار سریعتر کارش و انجام بده
،
،
،
،
،
تام:مدام با پرستار دعوا میکنه،پرستار تازه کار بود و تام از کوچیمترین اشتباهش میترسید،وقتی پرستار اشتباهی میکرد انقدر بلند سرش داد میکشید که از حراست میومدن،پرستار رو چون مرد بود عوض کرد تا پسرتار زن واست سرم بزنه،خیلی نگرانت بود و مدام توی اتاق راه میرفت
متیو:ا/ت عشقم توکه میدونی بخاطر خودته
ا/ت:اخه چرا سرم؟
متیو:چاره ای نیستم گلم،نگران نباش من پیشتم
،
،
،
،
،
تئودور:دستات و محکم گرفته،نمیزاره نگاه کنی و فقط حرفای ارامش بخش بهت میزنه،وقتی هم که تموم شد میگه:دیدی درد نداشت؟
،
،
،
،
،
دراکو:تمام مدت پیشت نشسته،کلی با پرستار بحث میکنه که مراقب باشه،اگه پرستار یه خطای کوچیک کنه محکم و بلند سرش داد میزنه
،
،
،
،
،
لورنزو:خودشم دل و دماغ دیدن سرم و نداره پس بهت میگه:بیا باهم چشمامونو ببندیم،تا 10 بشماریم و بعدش هم چشمامون و باز کنیم....هی هم بحث و میپیچونه تا دیرتر چشمات و باز کنی
،
،
،
،
،
ریگولوس:همش باهات شوخی میکنه تا حواست از سرم پرت شه،برات از بچگی هاش میگه تا پرستار سریعتر کارش و انجام بده
،
،
،
،
،
تام:مدام با پرستار دعوا میکنه،پرستار تازه کار بود و تام از کوچیمترین اشتباهش میترسید،وقتی پرستار اشتباهی میکرد انقدر بلند سرش داد میکشید که از حراست میومدن،پرستار رو چون مرد بود عوض کرد تا پسرتار زن واست سرم بزنه،خیلی نگرانت بود و مدام توی اتاق راه میرفت
۳۸۱
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.