ازدواج اجباری
𝙵𝚘𝚛𝚌𝚎𝚍 𝚖𝚊𝚛𝚛𝚒𝚊𝚐𝚎
(𝙿𝚊𝚛𝚝 8)
جونگ کوک: میدونی اصلا اون کیفیت و مارک اسلحه ها چقد مهم بودن؟!! ( عصبی داد)
سونو: ما متاسفیم قربان
جونگ کوک: یه کار بهتون سپردم ریدین توش....بدون اون اسلحه ها بیاید اینجا میکشمتون فهمیدین؟! ( داد... گوشیو قطع کرد)
( تق تق)
جونگ کوک: بیا تو ( عصبی)
هیسونگ: چی شده کوک؟
جونگ کوک: اون احمقا کارشون درست انجام ندادن معلوم نیست چه غلطی کردن که محموله ها نرسیده به دستشون ( عصبی)
هیسونگ: من باید باهاشون میرفتم لعنت به من ( دستشو محکم زد به میز)
جونگ کوک: قرار نیست همیشه تو انجام بدی بالاخره اون احمقا هم باید به یه دردی بخورن ( عصبی)
...
لیسا: ( رفتم سمت اتاق و در رو زدم)
( تق تق)
ات: ( سرش تو پرونده ها) بیا تو
لیسا: ( در باز کرد و رفت تو و نشست رو صندلی)
ات: ( سرشو اورد بالا و تعجب کرد) عه لیسا تویی اینجا چیکار میکنی
لیسا: اومدم یه سر به رفیق الاغم بزنم و شرکت کوفتیش ببینم ( خنده)
ات: ( خنده) چی میخوری؟ نسکافه یا قهوه یا چایی؟
لیسا: خودت میدونی عاشق قهوه ام ولی بازم میپرسی
ات: ( خنده.... تلفن شرکت برداشت و به گارسون گفت 1 قهوه و 1 نسکافه بیاره)
ات: چه عجب دورت نمیکنی😂 ( دورت که بهتون گفتم و میدونید چیه دیگه)
لیسا: فعلا اومدم با تو دورت کنم... میگم ولی عجب شرکت بزرگ و با کیفیتیه هااا
ات: آره... مگه نگفتم خیلی خر پولن اینا😂
لیسا: ولی بهشون نمیخوره تو کار مافیا و خلاف اینا باشن
( گارسون نسکافه و قهوه هارو اورد و داد بهشون و رفت)
ات: هعی دیگه هستن دیگه.... منه بدبختم که توش دارم کار میکنم
لیسا: خب به پلیس بگو
ات: ( خنده) پلیسا از پس اینا بر نمیان و اهمیت نمیدم اصلا انقد که زیاد شده از اینا
لیسا: عجب ( یه قلوب قهوه خورد) .... راستی این پسره که موهاش تقریبا خاکستری و لخته اسمش چیه؟ قد بلند هم هستش و خوشتیپ و کله خر ایشش
ات: ( خنده) هیسونگ میگی؟
لیسا: من دارم از تو میپرسم
ات: مطمئنم هیسونگه
لیسا: حالا کی هست
ات: ( یه قلوب نسکافه اش خورد)
همکار یا بهتره بگم دست راسته جئونه
لیسا: آها
ات: ببینم نگو که ازش خوشت اومده
لیسا: چی میگیییی تووو اتفاقا ازش بدم اومد کله خر.... ازش دارم میپرسم که اتاق تو کجاست میگه چیکارش داری خب به تو چههه... بعدش محکم زد به شونه ام و رفت ایشش عین گاو میموند😒
ات: خیلی خب بابا حرص نخور موهات سفید میشه ( خنده)
(𝙿𝚊𝚛𝚝 8)
جونگ کوک: میدونی اصلا اون کیفیت و مارک اسلحه ها چقد مهم بودن؟!! ( عصبی داد)
سونو: ما متاسفیم قربان
جونگ کوک: یه کار بهتون سپردم ریدین توش....بدون اون اسلحه ها بیاید اینجا میکشمتون فهمیدین؟! ( داد... گوشیو قطع کرد)
( تق تق)
جونگ کوک: بیا تو ( عصبی)
هیسونگ: چی شده کوک؟
جونگ کوک: اون احمقا کارشون درست انجام ندادن معلوم نیست چه غلطی کردن که محموله ها نرسیده به دستشون ( عصبی)
هیسونگ: من باید باهاشون میرفتم لعنت به من ( دستشو محکم زد به میز)
جونگ کوک: قرار نیست همیشه تو انجام بدی بالاخره اون احمقا هم باید به یه دردی بخورن ( عصبی)
...
لیسا: ( رفتم سمت اتاق و در رو زدم)
( تق تق)
ات: ( سرش تو پرونده ها) بیا تو
لیسا: ( در باز کرد و رفت تو و نشست رو صندلی)
ات: ( سرشو اورد بالا و تعجب کرد) عه لیسا تویی اینجا چیکار میکنی
لیسا: اومدم یه سر به رفیق الاغم بزنم و شرکت کوفتیش ببینم ( خنده)
ات: ( خنده) چی میخوری؟ نسکافه یا قهوه یا چایی؟
لیسا: خودت میدونی عاشق قهوه ام ولی بازم میپرسی
ات: ( خنده.... تلفن شرکت برداشت و به گارسون گفت 1 قهوه و 1 نسکافه بیاره)
ات: چه عجب دورت نمیکنی😂 ( دورت که بهتون گفتم و میدونید چیه دیگه)
لیسا: فعلا اومدم با تو دورت کنم... میگم ولی عجب شرکت بزرگ و با کیفیتیه هااا
ات: آره... مگه نگفتم خیلی خر پولن اینا😂
لیسا: ولی بهشون نمیخوره تو کار مافیا و خلاف اینا باشن
( گارسون نسکافه و قهوه هارو اورد و داد بهشون و رفت)
ات: هعی دیگه هستن دیگه.... منه بدبختم که توش دارم کار میکنم
لیسا: خب به پلیس بگو
ات: ( خنده) پلیسا از پس اینا بر نمیان و اهمیت نمیدم اصلا انقد که زیاد شده از اینا
لیسا: عجب ( یه قلوب قهوه خورد) .... راستی این پسره که موهاش تقریبا خاکستری و لخته اسمش چیه؟ قد بلند هم هستش و خوشتیپ و کله خر ایشش
ات: ( خنده) هیسونگ میگی؟
لیسا: من دارم از تو میپرسم
ات: مطمئنم هیسونگه
لیسا: حالا کی هست
ات: ( یه قلوب نسکافه اش خورد)
همکار یا بهتره بگم دست راسته جئونه
لیسا: آها
ات: ببینم نگو که ازش خوشت اومده
لیسا: چی میگیییی تووو اتفاقا ازش بدم اومد کله خر.... ازش دارم میپرسم که اتاق تو کجاست میگه چیکارش داری خب به تو چههه... بعدش محکم زد به شونه ام و رفت ایشش عین گاو میموند😒
ات: خیلی خب بابا حرص نخور موهات سفید میشه ( خنده)
۵.۶k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.