پارت نه
پارت نه
ویو شوگا
وقتی از خواب بیدار شدم قهوه خوردم خواستم برم این ها یون شلغم بیدار کنم که دیدم نیست
حتما خر ذوقه زود تر رفته شرکت
منم آماده شدم برم
(پرش زمان به یک ساعت بعد )
داشتم میرفتم اتاقم که دیدم گوشه اتاق مامانم بازه داره با وکیل شرکت که یه خانوم۴۵ساله بود و ده سال بدو با مامانم دوست بود حرف میزد
مامان شوگا:ححح اویوک اگه پسرام با برادر زاده هام ازدواج کنن شرکت پیشرفت بزرگی می کنه تازه ماهم دیگه پول نخ نمی دیم (شوگا اینا شرکت مد دارن)
اویوک:اره اون دوتا دختر وارث بزرگ ترین کار خونه و شرکت نخ تو جهانن
مامان شوگا :تازه اگه بچه دار شن که نور الا نور
تمام نقشه های مامانم شنیده بودم اما من نمی تونستم کاری کنم پس رفتم اتاقم دیدم ها یون داره قهوه می خوره
ها یون:اوههه سلام آقای مدیر
شوگا :نمی خواستم بهش راجب چند دقیقه پیش بگم پس گفتم که بریم دور بزنیم اونم خدا خواسته قبول کرد
ویو شوگا
وقتی از خواب بیدار شدم قهوه خوردم خواستم برم این ها یون شلغم بیدار کنم که دیدم نیست
حتما خر ذوقه زود تر رفته شرکت
منم آماده شدم برم
(پرش زمان به یک ساعت بعد )
داشتم میرفتم اتاقم که دیدم گوشه اتاق مامانم بازه داره با وکیل شرکت که یه خانوم۴۵ساله بود و ده سال بدو با مامانم دوست بود حرف میزد
مامان شوگا:ححح اویوک اگه پسرام با برادر زاده هام ازدواج کنن شرکت پیشرفت بزرگی می کنه تازه ماهم دیگه پول نخ نمی دیم (شوگا اینا شرکت مد دارن)
اویوک:اره اون دوتا دختر وارث بزرگ ترین کار خونه و شرکت نخ تو جهانن
مامان شوگا :تازه اگه بچه دار شن که نور الا نور
تمام نقشه های مامانم شنیده بودم اما من نمی تونستم کاری کنم پس رفتم اتاقم دیدم ها یون داره قهوه می خوره
ها یون:اوههه سلام آقای مدیر
شوگا :نمی خواستم بهش راجب چند دقیقه پیش بگم پس گفتم که بریم دور بزنیم اونم خدا خواسته قبول کرد
۷.۶k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.