پارت ۱۷ اشنا ترین قریبه شهر

شب رفتم خونه خودم تو کافه یچی خورده بودم گشنم نبود رفتم تو اتاقم و خوابیدم


ارسلان)
رفتم تو اینستا دیدم ۱ ملیون شدم هورااااا اهنگ گذاشتم واس خودم تنها بودم خونه بچه ها بم زنگ زدن ۱ ملیونیم تبریک گفتن چندتا از فنا هم زنگ زدن رفام برا بار دوم تو پیجم دیدم پیج بالا نمیاد شت چرا ای خدا فک کنم هک شدم زنگ زدم دیانا



دیانا)
با صدا گوشیم از خواب پریدم جواب دادم با صدای خواب الودی
_هان

ارسلان:دیانا پیجم ۱ ملیون شده

_ا مبارک

ارسلان:الان پیجم فک کنم هک شد میری تو اینشتا ببینی اره یا ن

از جا پریدم گفتم
_مگه میشه باشه الان میبینم

قطع کردم و رفتم تو اینستا اره پیجش نبود شت بدبخت گناه داشت صداش پر غم بود حاضر شدم و رفتم پیشش زنگ زدم و رفتم تو گفتم
_مهم تیس ۱ ملیون فدا سرت برمیگردونیم پیجت

ارسلان:مرسی اومدی ب شیما گفتم بیاد گفت نمیاد مرسی

_من شیما نیستم شعورم دارم بخواطر داداشم از خواب پاشم بیام پیشش

ارسلان: داداش

_اره بابا گفت

ارسلان: باوشه

_چ حسی داره بهترین خواهر دنیارو داشتن

ارسلان:عالیه........ چ حسی داره بهترین داداش دنیارو داشتن

_نمیدونم تجربش نکردم

ارسلان:اااا

_ارهههه حالا ولش استوری بزار پیج دومت بگو پبجت چیشده فنا سکته نزنن

ارسلان:باشه بیا باهم استوری بگیریم پ

استوری گرفتیم و اهنگ گذاشیم کارا خونه کردیم منم یکم درس خوندم و بعد خوابیدیم



(بقیش واس فردا دعوا کنید امتحلنم خوب بدم فردا اگ خوب دادم کلییییییییییییییییییییییییی پارتا خفن میزارم)