پارت ۱۲
پارت ۱۲
-چیشدی قربونت برم چرا رنگ به صورت نداری
همه انرژیم رفت بود حال نداشتم فقط سرتکون دادم دستم رو گرفت بردم توی حال نشستم اونم کنارم نشست
-آراد برو جای من بشین به این بچه صبحونه بدم
به زور توی دهنم لقمه رو فشار میداد بخورم نمیدونم چرا حالم هر لحضه بدتر میشد
-بسه زنعمو ترکیدم میخوام بخوابم
چشاش گرد شد
-تو که همین الان بیدار شدی
-نمیدونم خیلی خوابم میاد
-باشه عزیزم برو بخواب
خودم رو روی تخت پرت کروم خیلی خوابم میومد به سه نکشید خوابم برد
......
یکی انگار داشت موهام رو ناز و نوازش میکرد چشام روباز کردم دیدم زنعمو بالاسرمه
-سلام زنعمو
-سلام قشنگ بیدارت کردم ببخشید میخواستم بهت یک چیزی بگم
-نه این چه حرف ای چی میخواستید بگید
نمیدونم چرا انگار اضطراب داشت
-ما این همه مدت بهت نگفتیم چون فکر میکردیم بچه ای درک فهمت کمتر الان که بزرگ شدی ازدواج کردی گفتم خودم بهت بگم آقاجون مامان چون روشون نشد بهت بگن
-دارید بهم دلشوره میدید چیشد مگه
-ام چیز چیز
-چی
-لیلی مامانت زندست
-چیشدی قربونت برم چرا رنگ به صورت نداری
همه انرژیم رفت بود حال نداشتم فقط سرتکون دادم دستم رو گرفت بردم توی حال نشستم اونم کنارم نشست
-آراد برو جای من بشین به این بچه صبحونه بدم
به زور توی دهنم لقمه رو فشار میداد بخورم نمیدونم چرا حالم هر لحضه بدتر میشد
-بسه زنعمو ترکیدم میخوام بخوابم
چشاش گرد شد
-تو که همین الان بیدار شدی
-نمیدونم خیلی خوابم میاد
-باشه عزیزم برو بخواب
خودم رو روی تخت پرت کروم خیلی خوابم میومد به سه نکشید خوابم برد
......
یکی انگار داشت موهام رو ناز و نوازش میکرد چشام روباز کردم دیدم زنعمو بالاسرمه
-سلام زنعمو
-سلام قشنگ بیدارت کردم ببخشید میخواستم بهت یک چیزی بگم
-نه این چه حرف ای چی میخواستید بگید
نمیدونم چرا انگار اضطراب داشت
-ما این همه مدت بهت نگفتیم چون فکر میکردیم بچه ای درک فهمت کمتر الان که بزرگ شدی ازدواج کردی گفتم خودم بهت بگم آقاجون مامان چون روشون نشد بهت بگن
-دارید بهم دلشوره میدید چیشد مگه
-ام چیز چیز
-چی
-لیلی مامانت زندست
۳.۶k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.