عاشق روانی
عاشق روانی { پارت ۱۰}
یکدفعه ....
یه پسر با موهای بلوند و گوش های سر تیز اومد و نارگیل رو خورد کرد با نیزه ی توی دستش
جیمین : هوففففف
شینوبو : تو اینجا چی میخوای ؟
جیمین : اومدم نارگیل شکار کنم
یونگی : بهتره سریعا بری از اینجا وگرنه ...
شینوبو : یونگی آروم باش لطفا
جیمین : ببین یونگی من خواهرتو نمیخوام اون پدرمه که میخوادش ( آخه جیمین شینوبو به این جذابی چرا نمیخوایش 😑)
یونگی : خدایا خدایا گناهوارمون نکن
ا/ت : یه لحظه یه لحظه
جیمین ا/ت رو دید
جیمین : ا..این احیانأ ...
شینوبو : ببند در تالار اندیشه رو جیمین
جیمین : ب..باشه
ا/ت : چرا از دیدن من وحشت کردی ؟
جیمین : ه..هیچی من برم
رفت یه چند بار هم پشت سرش رو نگاه کرد
شینوبو : نزدیک بود همه چی لو بره
ا/ت : چی لو بره
شینوبو : بیخیال هیچی . یونگی من و ا/ت باید بریم کار داریم فعلا
شینوبو دست ا/ت رو گرفت با خودش برد
رسیدن به کنار یه آبشار
شینوبو : بیت امروز کلا با من باش .
ا/ت : باشه
شینوبو : من میرم ماهی شکار کنم الان میام
ا/ت : باشه
شینوبو ویو :
دیگه حوصلم سر رفت و با ا/ت رفتیم کنار آبشار پری دریایی های گوشت خار . به ا/ت گفتم میرم شکار ماهی . داشتم میرفتم که متوجه شنای باله های یه نفر شدم . سریع ماسک نینجاییم رو زدم رو صورتم .
یه نفر پام رو گرفت و شروع کرد به کشیدن
خورم زمین و پام زخمی شد ...
شینوبو : آخخخ عوضی ولم کن
مقاومت کردم ولی دیگه فایده نداشت نصف بدنم تو آب بود . منو وارد آب کرد و ....
سیاهی مطلق ....
این داستان ادامه دارد
یعنی قراره چه اتفاقی بیوفته ؟
شینوبو رو کجا بردن ؟
اونو که شینوبو رو برد کی بود ؟
برای اینکه بفهمید باید تند تند لایک کنید 🥲
دوست دارم 💟
تا پارت بعد شما رو به ورد واید هندسام میسپارم 😊
یکدفعه ....
یه پسر با موهای بلوند و گوش های سر تیز اومد و نارگیل رو خورد کرد با نیزه ی توی دستش
جیمین : هوففففف
شینوبو : تو اینجا چی میخوای ؟
جیمین : اومدم نارگیل شکار کنم
یونگی : بهتره سریعا بری از اینجا وگرنه ...
شینوبو : یونگی آروم باش لطفا
جیمین : ببین یونگی من خواهرتو نمیخوام اون پدرمه که میخوادش ( آخه جیمین شینوبو به این جذابی چرا نمیخوایش 😑)
یونگی : خدایا خدایا گناهوارمون نکن
ا/ت : یه لحظه یه لحظه
جیمین ا/ت رو دید
جیمین : ا..این احیانأ ...
شینوبو : ببند در تالار اندیشه رو جیمین
جیمین : ب..باشه
ا/ت : چرا از دیدن من وحشت کردی ؟
جیمین : ه..هیچی من برم
رفت یه چند بار هم پشت سرش رو نگاه کرد
شینوبو : نزدیک بود همه چی لو بره
ا/ت : چی لو بره
شینوبو : بیخیال هیچی . یونگی من و ا/ت باید بریم کار داریم فعلا
شینوبو دست ا/ت رو گرفت با خودش برد
رسیدن به کنار یه آبشار
شینوبو : بیت امروز کلا با من باش .
ا/ت : باشه
شینوبو : من میرم ماهی شکار کنم الان میام
ا/ت : باشه
شینوبو ویو :
دیگه حوصلم سر رفت و با ا/ت رفتیم کنار آبشار پری دریایی های گوشت خار . به ا/ت گفتم میرم شکار ماهی . داشتم میرفتم که متوجه شنای باله های یه نفر شدم . سریع ماسک نینجاییم رو زدم رو صورتم .
یه نفر پام رو گرفت و شروع کرد به کشیدن
خورم زمین و پام زخمی شد ...
شینوبو : آخخخ عوضی ولم کن
مقاومت کردم ولی دیگه فایده نداشت نصف بدنم تو آب بود . منو وارد آب کرد و ....
سیاهی مطلق ....
این داستان ادامه دارد
یعنی قراره چه اتفاقی بیوفته ؟
شینوبو رو کجا بردن ؟
اونو که شینوبو رو برد کی بود ؟
برای اینکه بفهمید باید تند تند لایک کنید 🥲
دوست دارم 💟
تا پارت بعد شما رو به ورد واید هندسام میسپارم 😊
۱۴.۶k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.