pr21
pr21
منم رفتم کنارشون نشستم یه لیوان زدم بالا شرابش خوش طعم بود خوشم اومد!
جین ویو
یکمی دور زدم که یهو هوسوک کنارم ظاهر شد گفتم هی چته همش یهو ظاهر میشی اِ
گفت جین میخوام یه چیز مهم رو بهت بگم .....
گفتم چیو اینکه جکسون رو دعوت کردی ؟ خودم فهمیدم ولی چرا؟
گفت هم نه هم اره یه چیز دیگه هست که این کارم رو توجیه میکنه اون وقتی که رفتی تو اتاق جکسون من دم در بودم .....
گفتم ینی همه ی حرف هامون رو شنیدی؟
گفت اره و ناراحت شدم که بخواطر شغلت نمیتونی باهاش باشی برا همین دعوتش کردم ..
گفتم اوک
گفت ینی هیچ مشکی نداری؟؟!
گفتم نچ تو برو سراغ شوگا یه وقت کسیو نخوره!
خندید و گفت باشه!!!
هعی به جایی رسیدم که هوسوک دلش به حالم سوختو جکسون رو دعوت کرد هعی !
[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[
جین رفت پیش جکسون باهم کلی خوشو بش کردن و البته که مست هم کردن 👍🏻😁
جیمینو جونگ کوک و تهیونگ هم به مسابقه ی خودشون رسیدن😂
هوسوک و یونگی هم کنار هم خوشو بش کردن ..
و فقط یکی میمونه کی .؟؟؟ بعله ا.ت
ا.ت تو پارتی نبود چون پارتیشون فقط برا پسرا بود بجز خدمتکارا هیچ دختر دیگه ای دیده نمیشد .
کمکم جمعیت کمتر شد ساعت به ۱۱ رسیده بود چند تا از خدمتکارا هم غیب شده بودن !
فقط نزدیک ۲۷ نفر تو کاخ مونده بودن که نزدیکای۱۲ فقط ۸ نفر تو کاخ بودن خب معلومه اعضا و جکسون .
جیمین گفت جک تو الکس رو نیاوردی؟ ازش خوشم میومد!
جکسون گفت نه اون عوضی تو ماموریتِ
جیمین گفت چرا عوضی ؟
جکسون گفت اون با خواهرم ازدواج کرد بعد دو ماه خواهرم بار دار شد یه پسر ریباک هه!
جیمین گفت اوُ
جکسون گفت جونگ کوک ازم تشکر کن بخواطر منه که امشب تو زنده ای 😏
کوک گفت هِنگ ؟ چیمیگه ؟
جین گفت اون پسری که برای تو کشتیمش خواهر زاده ی این بود 🙃
کوک یه لحظه موند بعد گفت چی ؟ خواهر زادت رو به همین راحتی به کام مرگ فرستادی؟؟؟؟
جکسون گفت این جای تشکرته؟ میتونستم هموجا جینو هوسوک رو بکشم ولی این کارو نکردم میتونستم امشب پارتی تون رو تبدیل به جهنم کنم ولی نکردم اینکه خواهرزادم برام مهم نیس هم به شما مربوط نیست این خانواده ی منه!
کوک گفت باشه! ممنونم که این کار رو کردی! ((اینو به زور گفت ))
جکسون خدافظی کرد و رفتن .
یکی از خدمتکارا یواشکی از بین بادیگارد ها رد شد و داد زد : ارباب ! ارباب!
بادیگارد ها جلو شو گرفتن ولی کوک گفت ولش کنین بیا جلو چخبرته؟
خدمتکار اومد جلو کوک گفت اسمت چیه ها؟
گفت الی ارباب
منم رفتم کنارشون نشستم یه لیوان زدم بالا شرابش خوش طعم بود خوشم اومد!
جین ویو
یکمی دور زدم که یهو هوسوک کنارم ظاهر شد گفتم هی چته همش یهو ظاهر میشی اِ
گفت جین میخوام یه چیز مهم رو بهت بگم .....
گفتم چیو اینکه جکسون رو دعوت کردی ؟ خودم فهمیدم ولی چرا؟
گفت هم نه هم اره یه چیز دیگه هست که این کارم رو توجیه میکنه اون وقتی که رفتی تو اتاق جکسون من دم در بودم .....
گفتم ینی همه ی حرف هامون رو شنیدی؟
گفت اره و ناراحت شدم که بخواطر شغلت نمیتونی باهاش باشی برا همین دعوتش کردم ..
گفتم اوک
گفت ینی هیچ مشکی نداری؟؟!
گفتم نچ تو برو سراغ شوگا یه وقت کسیو نخوره!
خندید و گفت باشه!!!
هعی به جایی رسیدم که هوسوک دلش به حالم سوختو جکسون رو دعوت کرد هعی !
[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[
جین رفت پیش جکسون باهم کلی خوشو بش کردن و البته که مست هم کردن 👍🏻😁
جیمینو جونگ کوک و تهیونگ هم به مسابقه ی خودشون رسیدن😂
هوسوک و یونگی هم کنار هم خوشو بش کردن ..
و فقط یکی میمونه کی .؟؟؟ بعله ا.ت
ا.ت تو پارتی نبود چون پارتیشون فقط برا پسرا بود بجز خدمتکارا هیچ دختر دیگه ای دیده نمیشد .
کمکم جمعیت کمتر شد ساعت به ۱۱ رسیده بود چند تا از خدمتکارا هم غیب شده بودن !
فقط نزدیک ۲۷ نفر تو کاخ مونده بودن که نزدیکای۱۲ فقط ۸ نفر تو کاخ بودن خب معلومه اعضا و جکسون .
جیمین گفت جک تو الکس رو نیاوردی؟ ازش خوشم میومد!
جکسون گفت نه اون عوضی تو ماموریتِ
جیمین گفت چرا عوضی ؟
جکسون گفت اون با خواهرم ازدواج کرد بعد دو ماه خواهرم بار دار شد یه پسر ریباک هه!
جیمین گفت اوُ
جکسون گفت جونگ کوک ازم تشکر کن بخواطر منه که امشب تو زنده ای 😏
کوک گفت هِنگ ؟ چیمیگه ؟
جین گفت اون پسری که برای تو کشتیمش خواهر زاده ی این بود 🙃
کوک یه لحظه موند بعد گفت چی ؟ خواهر زادت رو به همین راحتی به کام مرگ فرستادی؟؟؟؟
جکسون گفت این جای تشکرته؟ میتونستم هموجا جینو هوسوک رو بکشم ولی این کارو نکردم میتونستم امشب پارتی تون رو تبدیل به جهنم کنم ولی نکردم اینکه خواهرزادم برام مهم نیس هم به شما مربوط نیست این خانواده ی منه!
کوک گفت باشه! ممنونم که این کار رو کردی! ((اینو به زور گفت ))
جکسون خدافظی کرد و رفتن .
یکی از خدمتکارا یواشکی از بین بادیگارد ها رد شد و داد زد : ارباب ! ارباب!
بادیگارد ها جلو شو گرفتن ولی کوک گفت ولش کنین بیا جلو چخبرته؟
خدمتکار اومد جلو کوک گفت اسمت چیه ها؟
گفت الی ارباب
۳.۴k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.