love fic
love fic
part ²
جیمین=تهیونگگگگ پاشو بریم
تهیونگ=داد نزن باشه
ا.ت ویو
داشتم میرفتم بیرون از کلاس دنبال ویکتوریا (بچه ها یه چیز بگم هیچ کس از ا.ت ک ویکتوریا خوششون نمیومد چون پولدار بودن و میگفتن لوس و ننرن )که یهو ویکتوریا رو با یکی از دخترای کلاسشون دیدم
ا.ت=س...س....سلام ویکتوریا این کیه
ویکتوریا=ا.ت ببخشید ولی من و تو دیگه دوست نیستم تو خیلی اوصکل هستی و از خود راضی ( با دوسش خندیدن )
ا.ت=ولی.........
ا.ت ویو
چطور میشه منو اون بهترین دوست هم بودیم با چشای پر از گریه جلوی خودمو گرفتم و رفتم تو دستشویی و آنقدر گریه گردم که چشام پف کرد (بچه ها ا.ت و ویکتوریا بهترین دوست های هم بودن از ۵ سالگی)رفتم بیرون از دست شویی توی سف ناهار وایساده بودم که ویکتوریا رو دیدم با چنتا پسر و چنتا دختر نهارمو گزاشتم رو میز و همش چشم به ویکتوریا بود
تهیونگ ویو
داشتم دنبال جنکوک میگشتم جیمین گفت توی سالون نهار خوریه چون بچه ی مشهور مدرسه بودم توی سف نمیبودم و زود غذا رو میگرفتم با جیمین و جنکوک غذا گرفتیم و ا.ت رو دیدم که تنهاست رفتم پیشش نشتم با چشای پف کرده بهم نگاه کرد
ا.ت=چ..چ...چرا اینجا نشتی؟
تهیونگ=همین جوری
ا.ت=باشه
ا.ت ویو زود غذا خوردم از پیش تهیونگ رفتم
پرش زمانی⚡️
ا.ت ویو
مدرسه تموم شد رفتم سوار ماشین رفتم خونه
ا.ت=سلام بابا سلام مامان
بابام=ا.ت بیا میخوای یه چیزی بهت بگم ( با صورت ناراحت)
ا.ت =بابا چی شده
بابام=ا.ت من قمار بازی کردن و روی تو قمار کردم و واقعا فکر نمیکردم ازش ببازم ا.ت تو باید برده ی اونا بشی مگرنه اتفاق بد تری برات میوفته(ا.ت حرف باباش رو قت میکنه)
ا.ت=یعنی چی بابا سر دخترت شرط بندی کردی تو چطور پدری هستی ها (عربده)
بابام=زود باش وسایلتو جمع کن تو میری (عربده)
ا.ت=یعنی چییییی.........
ا.ت ویو
بودو بودو رفتم تو اتاقم درو محکم بستم و همش داشتم گریه میکردم با گریم داشتم وسایلمو جمع میکردم نمیخواستم پیش این بابای بی وجدان زندگی میکردم
نا مادری ا.ت=ا.ت عزیزم من واقعا متاسفم پدرت سر تو شرت بسته بود منم باید از این خونه برم چون داره سر منم شرط میبنده
ا.ت =مامان منو با خودت ببر
نا مادری ا.ت= من میام دنبالت تو اون عمارت باشه فقت ۳ ماه دووم بیار
______________________________
۵ تا لایک و ۵ تا کامنت تا پارت بعدی
______________________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
part ²
جیمین=تهیونگگگگ پاشو بریم
تهیونگ=داد نزن باشه
ا.ت ویو
داشتم میرفتم بیرون از کلاس دنبال ویکتوریا (بچه ها یه چیز بگم هیچ کس از ا.ت ک ویکتوریا خوششون نمیومد چون پولدار بودن و میگفتن لوس و ننرن )که یهو ویکتوریا رو با یکی از دخترای کلاسشون دیدم
ا.ت=س...س....سلام ویکتوریا این کیه
ویکتوریا=ا.ت ببخشید ولی من و تو دیگه دوست نیستم تو خیلی اوصکل هستی و از خود راضی ( با دوسش خندیدن )
ا.ت=ولی.........
ا.ت ویو
چطور میشه منو اون بهترین دوست هم بودیم با چشای پر از گریه جلوی خودمو گرفتم و رفتم تو دستشویی و آنقدر گریه گردم که چشام پف کرد (بچه ها ا.ت و ویکتوریا بهترین دوست های هم بودن از ۵ سالگی)رفتم بیرون از دست شویی توی سف ناهار وایساده بودم که ویکتوریا رو دیدم با چنتا پسر و چنتا دختر نهارمو گزاشتم رو میز و همش چشم به ویکتوریا بود
تهیونگ ویو
داشتم دنبال جنکوک میگشتم جیمین گفت توی سالون نهار خوریه چون بچه ی مشهور مدرسه بودم توی سف نمیبودم و زود غذا رو میگرفتم با جیمین و جنکوک غذا گرفتیم و ا.ت رو دیدم که تنهاست رفتم پیشش نشتم با چشای پف کرده بهم نگاه کرد
ا.ت=چ..چ...چرا اینجا نشتی؟
تهیونگ=همین جوری
ا.ت=باشه
ا.ت ویو زود غذا خوردم از پیش تهیونگ رفتم
پرش زمانی⚡️
ا.ت ویو
مدرسه تموم شد رفتم سوار ماشین رفتم خونه
ا.ت=سلام بابا سلام مامان
بابام=ا.ت بیا میخوای یه چیزی بهت بگم ( با صورت ناراحت)
ا.ت =بابا چی شده
بابام=ا.ت من قمار بازی کردن و روی تو قمار کردم و واقعا فکر نمیکردم ازش ببازم ا.ت تو باید برده ی اونا بشی مگرنه اتفاق بد تری برات میوفته(ا.ت حرف باباش رو قت میکنه)
ا.ت=یعنی چی بابا سر دخترت شرط بندی کردی تو چطور پدری هستی ها (عربده)
بابام=زود باش وسایلتو جمع کن تو میری (عربده)
ا.ت=یعنی چییییی.........
ا.ت ویو
بودو بودو رفتم تو اتاقم درو محکم بستم و همش داشتم گریه میکردم با گریم داشتم وسایلمو جمع میکردم نمیخواستم پیش این بابای بی وجدان زندگی میکردم
نا مادری ا.ت=ا.ت عزیزم من واقعا متاسفم پدرت سر تو شرت بسته بود منم باید از این خونه برم چون داره سر منم شرط میبنده
ا.ت =مامان منو با خودت ببر
نا مادری ا.ت= من میام دنبالت تو اون عمارت باشه فقت ۳ ماه دووم بیار
______________________________
۵ تا لایک و ۵ تا کامنت تا پارت بعدی
______________________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
۲۳.۳k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.