فیک مرد من
فیک مرد من
پارت ۲۲
چانیول:همین که داد زدم ساکت شدن
یونا:ببین چیکار کردی داداشتم فهمید(آروم)
ا.ت:خفه شو هیچی نگو اول بزار ببینیم فهمیده یا نه شاید نفهمیده (آروم)
یونا:فهمیده(آروم )
ا.ت:باشه فعلا هیچی نگو ببینیم چی میشه اگرم فهمیده بهش همه چیزو میگیم (آروم )
یونا:.........
چانیول :دیدم دارن خیلی آروم باهم حرف میزنن بعد منم گفتم
چانیول:آروم باهم حرف نزنین بلند حرف بزنین منم بشنوم بعدشم سر چی دادو بیداد راه انداختین؟
باز دارین چه گوهی میخورین بعدشم من چیو نباید بفهمم ها؟
بهم بگین باز دارین چیکار میکنین
ا.ت:هیچی یه مسئله ی شخصیه
چانیول:آها بعد اون مسئله ی شخصیتون چیه ها باز دارین چیو از من مخفی میکنین
یونا:اه ساکت شین دیگه چانیول تو هم برو لازم نکرده بدونی
چانیول:تا وقتی که بهم نگین نمیرم
یونا:چرا انقدر اصرار داری بدونی مگه به ما اعتماد نداری بعدشم ما میتونیم از پس خودمون بر بیایم و میدونیم چی درسته چی غلط پس زود باش برو
چانیول:آها بزرگ شدین بیا اگه میتونستین از پس خودتون بر بیاین من باهاتون کاری نداشتم ولی نمیتونین
یونا:معلومه که بزرگ شدیم بعدشم نباید کاری داشته باشی ما میتونیم از پس خودمون بربیایم و اینکه کاری ما میکنیم هیچ ربطی به تو نداره
چانیول:چرا من داداش ا.تم به من ربط داره بعدشم اگه میتونین از پس خودتون بر بیاین الان وضعیت ا.ت این نبود
یونا:چه ربطی به ا.ت داره تو قضیرو نمیدونی
چانیول:خیلی ربط داره شما دارین یه کاری میکنین
ا.ت:بسه اه خفه شین دیگه اه سر درد گرفتم یونا تو هم بگو چی شده دیگه تا هم خیال من و هم خیال چانیول راحت شه
یونا:اه باشه اذیتم کردین الان میگم
چانیول:بگو
پارت ۲۲
چانیول:همین که داد زدم ساکت شدن
یونا:ببین چیکار کردی داداشتم فهمید(آروم)
ا.ت:خفه شو هیچی نگو اول بزار ببینیم فهمیده یا نه شاید نفهمیده (آروم)
یونا:فهمیده(آروم )
ا.ت:باشه فعلا هیچی نگو ببینیم چی میشه اگرم فهمیده بهش همه چیزو میگیم (آروم )
یونا:.........
چانیول :دیدم دارن خیلی آروم باهم حرف میزنن بعد منم گفتم
چانیول:آروم باهم حرف نزنین بلند حرف بزنین منم بشنوم بعدشم سر چی دادو بیداد راه انداختین؟
باز دارین چه گوهی میخورین بعدشم من چیو نباید بفهمم ها؟
بهم بگین باز دارین چیکار میکنین
ا.ت:هیچی یه مسئله ی شخصیه
چانیول:آها بعد اون مسئله ی شخصیتون چیه ها باز دارین چیو از من مخفی میکنین
یونا:اه ساکت شین دیگه چانیول تو هم برو لازم نکرده بدونی
چانیول:تا وقتی که بهم نگین نمیرم
یونا:چرا انقدر اصرار داری بدونی مگه به ما اعتماد نداری بعدشم ما میتونیم از پس خودمون بر بیایم و میدونیم چی درسته چی غلط پس زود باش برو
چانیول:آها بزرگ شدین بیا اگه میتونستین از پس خودتون بر بیاین من باهاتون کاری نداشتم ولی نمیتونین
یونا:معلومه که بزرگ شدیم بعدشم نباید کاری داشته باشی ما میتونیم از پس خودمون بربیایم و اینکه کاری ما میکنیم هیچ ربطی به تو نداره
چانیول:چرا من داداش ا.تم به من ربط داره بعدشم اگه میتونین از پس خودتون بر بیاین الان وضعیت ا.ت این نبود
یونا:چه ربطی به ا.ت داره تو قضیرو نمیدونی
چانیول:خیلی ربط داره شما دارین یه کاری میکنین
ا.ت:بسه اه خفه شین دیگه اه سر درد گرفتم یونا تو هم بگو چی شده دیگه تا هم خیال من و هم خیال چانیول راحت شه
یونا:اه باشه اذیتم کردین الان میگم
چانیول:بگو
۵۴۸
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.