پارت ۱۶
پارت ۱۶
که در یکی از اتاق ها که مطعلق به اوکنیو بود باز شد بانوی جوان (همون اوکنیو )خارج شد .
اوکنیو خودشو برای ملاقات با ولیعهد اماده کرده بود ،جلو اومد احترام گذاشت و با طنازی
گفت : سلام سرورم خوش اومدید .
لی سونگ سری به نشانه تایید تکون داد و
گفت : سلام .
اوکتیو چشم غره ای به این سوک رفت و با همون ناز و ادا
گفت : سرورم چه چیزی شمارا اینجا کشونده ؟
این سوک به طرف اشپزخانه روانه شد . ولیعهد به رفتن این سوک نگاه کرد بعد بل بی حوصلگی به اوکنیو
گفت : خب برای دیدن یانگ میانگ اومدم .
اوکنیو تا خواست حرفی بزنه یانگ میانگ اومد و حرفش رو قطع کرد و احترام گذاشت و
گفت : سلام هیونگ نیم .
ولیعهد با لبخند برگشت به سمتش و
گفت : چرا انقدر دیر کردی ؟
یانگ میانگ : خب حالا مهم نیست بفرمایید داخل اتاق .
هردو به اتاق رفتند و لی یونگ دمورد اشنا شدن با این سوک و اتفاق هایی که افتاده بود گفت تقریبا حرفاش تموم شده بود که ........
لایک ✅
فالو ✔
کامنت ☑
کامسامیدا اونی و اوپا 😊😅
که در یکی از اتاق ها که مطعلق به اوکنیو بود باز شد بانوی جوان (همون اوکنیو )خارج شد .
اوکنیو خودشو برای ملاقات با ولیعهد اماده کرده بود ،جلو اومد احترام گذاشت و با طنازی
گفت : سلام سرورم خوش اومدید .
لی سونگ سری به نشانه تایید تکون داد و
گفت : سلام .
اوکتیو چشم غره ای به این سوک رفت و با همون ناز و ادا
گفت : سرورم چه چیزی شمارا اینجا کشونده ؟
این سوک به طرف اشپزخانه روانه شد . ولیعهد به رفتن این سوک نگاه کرد بعد بل بی حوصلگی به اوکنیو
گفت : خب برای دیدن یانگ میانگ اومدم .
اوکنیو تا خواست حرفی بزنه یانگ میانگ اومد و حرفش رو قطع کرد و احترام گذاشت و
گفت : سلام هیونگ نیم .
ولیعهد با لبخند برگشت به سمتش و
گفت : چرا انقدر دیر کردی ؟
یانگ میانگ : خب حالا مهم نیست بفرمایید داخل اتاق .
هردو به اتاق رفتند و لی یونگ دمورد اشنا شدن با این سوک و اتفاق هایی که افتاده بود گفت تقریبا حرفاش تموم شده بود که ........
لایک ✅
فالو ✔
کامنت ☑
کامسامیدا اونی و اوپا 😊😅
۱.۱k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.