زمان عشق گذشت : پارت پنج
کوک:چرا انقد احمقی؟با خودت فک کردی چرا جونگ کوک بیچاره هر روز مست میکنه؟هر روز زهرماری میخوره؟من بهت میگم چرا..چون اون عاشق یه احمقی شده که نمیتونه احساساتشو بفهمه..نه اون میفهمه اما نمیخاد باورش کنه..منه احمقم همش مست میکنم که از دردام کمتر بشه..میرم کثافت بازی که بدبختیام یادم بره اما..اما نمیدونستم ازشون یه اسلحه میسازی و همونو درست وسط قلبم میزاری.(همه رو با داد گفت)
ا.ت:ازم چه انتظاری داری؟جونگ کوک بس کن...سعی نکن زندگیمو داغون کنی..الان بچه ها میان..لطفا برو پیش اونا منو ولم کن
کوک:واقعن میخای ولت کنم؟بنظرت میتونم؟
ا.ت: میتونی..همونطور که روز طلاقمون منتظر دوس دخترت بودی الانم میتونی منتظرش باشی..
کوک:احمق..واقعن احمقی..پس میخای ولت کنم؟حتی بدون اینکه به احساساتم نگاه کنی داری این حرفارو میزنی ا.ت..نمیخای راجع به حرفات یکم فک کنی؟حرفات یکم سنگینه..
ا.ت:نمیخام راجع بهش فک کنم
کوک:ینی حرف اخرت اینه که ولت کنم؟تو اینو ازم میخای؟
ا.ت:اره..اره میخام ولم کنی..ولمون کنی..منو جینا رو تنها بزار و دیگه فک عاشق شدن و از سرت بیرون بنداز
کوک:اگه خاسته ی تو اینه..باشه.
کوک بدون اینکه حرفی بزنه رفت تو حال و سه می رو دید که داره با جینا بازی میکنه..تیشرتشو از سه می گرفت و پوشیدش.تا اخر شب که بچه ها اومدن کوک حتی نگاهمم نکرد.نه من نه جینا..یکم از اینکه رفتارش عوض شد تعجب کردم.
*چند روز بعد
این عجیب بود دوره ای که خونه ی سوجون گذاشتیم جونگ کوک رو ندیدم
یکم ترسیدم که نکنه بخاطر حرفام کاری دسته خودش بده.با اینحال تمام فکر و ذکرم شد جینا..گذاشتمش پیش سه می و اماده شدم برم شرکت. وقتی از شرکت برگشتم رفتم خونه سه می.سه می خیلی نگران بود
ا.ت:چیزی شده؟
سه می:ا.ت جونگ کوک..اون..اون میخاد برای همیشه کره رو ترک کنه
ا.ت:توهم باور کردی
سه می:راست میگفت..امروز وقتی شرکت بودی اومد و از جینا خداحافظی کرد و رفت
ا.ت:کجا؟کجا رفت؟!
سه می:نمی دونم..فقط گفت دیگه برنمیگرده..
دروغه بگم نگرانش نشدم..اون..اون دیوونست..اگه بخاد خودشو بکشه چی؟
ا.ت:چمدون داشت؟یا ساکی که وسیله توش باشه؟
سه می:اره..اره چمدون داشت.
با این حرف سه می نفس راحتی کشیدم.اما ته دلم نگرانش بودم.تصمیم گرفتم شب پیش سه می باشم.لباسامو عوض کردم و به جینا شیر دادم و خابوندمش..رفتم رو تخت کنار سه می دراز کشیدم..یاد وقتی که اومده بود خونم افتادم..سعی میکرد همه چیو جبران کنه اما من بهش فرصت نمیدادم. من اون شب کله عم خیلی داغ بود و نمیفهمیدم چی میگفتم.نکنه..نکنه بخاطر حرفای من رفته؟من..من هنوز ته دلم یه حسایی بهش داشتم پس چرا اونشب انقد سرد بودم باهاش؟من..من باعث شدم از بچش دور بمونه.. اگه اتفاقی براش بیفته تقصیر منه..من بچشو از اون گرفتم و اونو از بچش گرفتم..اخه چرا؟من واقعن احمقم..دلم برای جینا میسوزه که همچین مادری داره..حق داره که صدام نکنه..
ا.ت:من..هق..همه چی تقصیر منه..
سه می:چی داری میگی؟
ا.ت:اون..هق..اون سعی کرد همه چیو درست کنه..هق.. ولی..ولی من خرابش کردم..
سه می:منظورت چیه؟
ا.ت:سه می..میتونی چند روز مراقب جینا باشی؟
سه می:دیوونه شدی؟چیکار میخای بکنی؟
ا.ت:میتونی یا نهه(داد)
سه می:باشه اره اره میتونم.
از رو تخت بلند شدم و لباسامو عوض کردم سه می همش ازم میپرسید چیکار میخام بکنم اما انگار لال شده بودم و نمیتونستم حرف بزنم..رفتم سمت جینا..اون..اون دخترمونه..دختر منو کوک..اما..باباش کجاست؟ وقتی به این چیزا فکر میکردم گریه هام بیشتر میشد..جینا رو بوسش کردم و ازش معذرت خواهی کردمو سوییچ ماشینو گرفتمو به سمت خونه راه افتادم.با عجله یه چمدون برداشتم و یه کم لباس و وسیله برداشتم.سوار ماشینم شدم..حالا کجا باید برم؟کوکککک کجایی هق..من..من اشتباه کردممم هق لطفا برگرد..منو تنها نزار..موبایلمو در اوردم و بهش پیام دادم اما جواب نداد بهش زنگ زدم..بازم جواب نداد با خودم فک کردم چون شماره ی منه جواب نمیده پس رفتم خونه ی سه می و با موبایل اون به کوک زنگ زدم..بازم جواب نداد..جونگ کوککک لطفا اینکارو با من نکن..هق..برگرد.. قول میدم همه چیو درست کنم..هق..رفتم خونه ی جونگ کوک..خدمتکارش اومد..همینجور با گریه ازش پرسیدم
ا.ت: کوکککک...جونگ کوک کجاااسستتت؟
خدمتکار:دستور دادن چیزی بهتون نگیم
ا.ت:کوک غلط کرد..هق..بگووو..هق..بگو کجاستت؟
خدمتکار:متاسفم اما ارباب نمیخان کسی بدونن.
ا.ت:حداقل بگو هنوز تو کره س یا رفته
خدمتکار:معذرت میخام اما نمیتونم.
با گریه رفتم سمت ماشینم..اون..اون..حتما رفته کلاب..اره..اره اونجاست.. رفتم سمت کلابی که همش با دوس دخترش میرفت.دوس دخترشو دیدم که پیش یه مرد دیگه بود..
(نمیدونم چرا فازم گرفته امشب انقد میزارم😂)
ا.ت:ازم چه انتظاری داری؟جونگ کوک بس کن...سعی نکن زندگیمو داغون کنی..الان بچه ها میان..لطفا برو پیش اونا منو ولم کن
کوک:واقعن میخای ولت کنم؟بنظرت میتونم؟
ا.ت: میتونی..همونطور که روز طلاقمون منتظر دوس دخترت بودی الانم میتونی منتظرش باشی..
کوک:احمق..واقعن احمقی..پس میخای ولت کنم؟حتی بدون اینکه به احساساتم نگاه کنی داری این حرفارو میزنی ا.ت..نمیخای راجع به حرفات یکم فک کنی؟حرفات یکم سنگینه..
ا.ت:نمیخام راجع بهش فک کنم
کوک:ینی حرف اخرت اینه که ولت کنم؟تو اینو ازم میخای؟
ا.ت:اره..اره میخام ولم کنی..ولمون کنی..منو جینا رو تنها بزار و دیگه فک عاشق شدن و از سرت بیرون بنداز
کوک:اگه خاسته ی تو اینه..باشه.
کوک بدون اینکه حرفی بزنه رفت تو حال و سه می رو دید که داره با جینا بازی میکنه..تیشرتشو از سه می گرفت و پوشیدش.تا اخر شب که بچه ها اومدن کوک حتی نگاهمم نکرد.نه من نه جینا..یکم از اینکه رفتارش عوض شد تعجب کردم.
*چند روز بعد
این عجیب بود دوره ای که خونه ی سوجون گذاشتیم جونگ کوک رو ندیدم
یکم ترسیدم که نکنه بخاطر حرفام کاری دسته خودش بده.با اینحال تمام فکر و ذکرم شد جینا..گذاشتمش پیش سه می و اماده شدم برم شرکت. وقتی از شرکت برگشتم رفتم خونه سه می.سه می خیلی نگران بود
ا.ت:چیزی شده؟
سه می:ا.ت جونگ کوک..اون..اون میخاد برای همیشه کره رو ترک کنه
ا.ت:توهم باور کردی
سه می:راست میگفت..امروز وقتی شرکت بودی اومد و از جینا خداحافظی کرد و رفت
ا.ت:کجا؟کجا رفت؟!
سه می:نمی دونم..فقط گفت دیگه برنمیگرده..
دروغه بگم نگرانش نشدم..اون..اون دیوونست..اگه بخاد خودشو بکشه چی؟
ا.ت:چمدون داشت؟یا ساکی که وسیله توش باشه؟
سه می:اره..اره چمدون داشت.
با این حرف سه می نفس راحتی کشیدم.اما ته دلم نگرانش بودم.تصمیم گرفتم شب پیش سه می باشم.لباسامو عوض کردم و به جینا شیر دادم و خابوندمش..رفتم رو تخت کنار سه می دراز کشیدم..یاد وقتی که اومده بود خونم افتادم..سعی میکرد همه چیو جبران کنه اما من بهش فرصت نمیدادم. من اون شب کله عم خیلی داغ بود و نمیفهمیدم چی میگفتم.نکنه..نکنه بخاطر حرفای من رفته؟من..من هنوز ته دلم یه حسایی بهش داشتم پس چرا اونشب انقد سرد بودم باهاش؟من..من باعث شدم از بچش دور بمونه.. اگه اتفاقی براش بیفته تقصیر منه..من بچشو از اون گرفتم و اونو از بچش گرفتم..اخه چرا؟من واقعن احمقم..دلم برای جینا میسوزه که همچین مادری داره..حق داره که صدام نکنه..
ا.ت:من..هق..همه چی تقصیر منه..
سه می:چی داری میگی؟
ا.ت:اون..هق..اون سعی کرد همه چیو درست کنه..هق.. ولی..ولی من خرابش کردم..
سه می:منظورت چیه؟
ا.ت:سه می..میتونی چند روز مراقب جینا باشی؟
سه می:دیوونه شدی؟چیکار میخای بکنی؟
ا.ت:میتونی یا نهه(داد)
سه می:باشه اره اره میتونم.
از رو تخت بلند شدم و لباسامو عوض کردم سه می همش ازم میپرسید چیکار میخام بکنم اما انگار لال شده بودم و نمیتونستم حرف بزنم..رفتم سمت جینا..اون..اون دخترمونه..دختر منو کوک..اما..باباش کجاست؟ وقتی به این چیزا فکر میکردم گریه هام بیشتر میشد..جینا رو بوسش کردم و ازش معذرت خواهی کردمو سوییچ ماشینو گرفتمو به سمت خونه راه افتادم.با عجله یه چمدون برداشتم و یه کم لباس و وسیله برداشتم.سوار ماشینم شدم..حالا کجا باید برم؟کوکککک کجایی هق..من..من اشتباه کردممم هق لطفا برگرد..منو تنها نزار..موبایلمو در اوردم و بهش پیام دادم اما جواب نداد بهش زنگ زدم..بازم جواب نداد با خودم فک کردم چون شماره ی منه جواب نمیده پس رفتم خونه ی سه می و با موبایل اون به کوک زنگ زدم..بازم جواب نداد..جونگ کوککک لطفا اینکارو با من نکن..هق..برگرد.. قول میدم همه چیو درست کنم..هق..رفتم خونه ی جونگ کوک..خدمتکارش اومد..همینجور با گریه ازش پرسیدم
ا.ت: کوکککک...جونگ کوک کجاااسستتت؟
خدمتکار:دستور دادن چیزی بهتون نگیم
ا.ت:کوک غلط کرد..هق..بگووو..هق..بگو کجاستت؟
خدمتکار:متاسفم اما ارباب نمیخان کسی بدونن.
ا.ت:حداقل بگو هنوز تو کره س یا رفته
خدمتکار:معذرت میخام اما نمیتونم.
با گریه رفتم سمت ماشینم..اون..اون..حتما رفته کلاب..اره..اره اونجاست.. رفتم سمت کلابی که همش با دوس دخترش میرفت.دوس دخترشو دیدم که پیش یه مرد دیگه بود..
(نمیدونم چرا فازم گرفته امشب انقد میزارم😂)
۵۷.۳k
۰۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.