پارت ۸
سلام دوستان. به مناسبت تموم کردن مدرسه امروز دوتا پارت میزارم.
*روز بعد*
یکی از خدمتکارا به همراه آکیو برای بیدار کردن چویا به سمت اتاقش رفتن و در زدن.
چویا:بله... بفرمایید (با صدای خواب آلودگی)
آکیو: اوهایو چویا-جان.
چویا: اوهایو عمه جان.
آکیو: سریع تر آماده شو میخوام یکی رو بهت معرفی کنم.
چویا: های
(علامت چویا+ علامت آکیو~ علامت خدمتکار@)
~ چویا-جان ایشون خدمتکار جدید شماست.
@ سلام عرض شد چویا-ساما. من میو نوجیارا هستم.
+ سلام میو-سان. منم ناکاهارا چویا هستم. اگه میشه چویا-جان یا چویا-سان صدام کن.
@ های چویا-سان.
~ چویا-جان کم کم بیا بریم برای صبحونه.
+ چشم یکم دیگه میام.
کیو و آکیو میرن بیرون.
~ میو، وقتی چیزی عجیب بود و به چیزی شک کردی میدونی که باید چیکار کنی؟
@ بله خانم
~ خوبه
+ عمه جان من آمادم بریم.
__ بعداز تموم کردن صبحانه
+ دازای میای بریم بیرون تو حیاط؟
(علامت دازای)- البته. چرا که نه.
دازای و چویا به حیاط قصر میرن. حیاط قصر پره از گل های قرمز و سفید و مشکی.
چویا که تو تاج گل درست کردن مهارت داره تصمیم میگیره دو تا تاج گل درست کنه.
+ دازای بیا اینجا. این برای تو، اینم برای من. خوشت میاد؟(تاج گل دازای رو گذاشته رو سرش)
- اره خیلی قشنگه ازت ممنونم.
یهو دازای یه سایه ی خون آشامی رو میبینه خیلی مشکوک میزنه.
...
_________________________________________
لایک و کامنت فراموش نشه
حتما اشکالی هم بود بهم بگید!
*روز بعد*
یکی از خدمتکارا به همراه آکیو برای بیدار کردن چویا به سمت اتاقش رفتن و در زدن.
چویا:بله... بفرمایید (با صدای خواب آلودگی)
آکیو: اوهایو چویا-جان.
چویا: اوهایو عمه جان.
آکیو: سریع تر آماده شو میخوام یکی رو بهت معرفی کنم.
چویا: های
(علامت چویا+ علامت آکیو~ علامت خدمتکار@)
~ چویا-جان ایشون خدمتکار جدید شماست.
@ سلام عرض شد چویا-ساما. من میو نوجیارا هستم.
+ سلام میو-سان. منم ناکاهارا چویا هستم. اگه میشه چویا-جان یا چویا-سان صدام کن.
@ های چویا-سان.
~ چویا-جان کم کم بیا بریم برای صبحونه.
+ چشم یکم دیگه میام.
کیو و آکیو میرن بیرون.
~ میو، وقتی چیزی عجیب بود و به چیزی شک کردی میدونی که باید چیکار کنی؟
@ بله خانم
~ خوبه
+ عمه جان من آمادم بریم.
__ بعداز تموم کردن صبحانه
+ دازای میای بریم بیرون تو حیاط؟
(علامت دازای)- البته. چرا که نه.
دازای و چویا به حیاط قصر میرن. حیاط قصر پره از گل های قرمز و سفید و مشکی.
چویا که تو تاج گل درست کردن مهارت داره تصمیم میگیره دو تا تاج گل درست کنه.
+ دازای بیا اینجا. این برای تو، اینم برای من. خوشت میاد؟(تاج گل دازای رو گذاشته رو سرش)
- اره خیلی قشنگه ازت ممنونم.
یهو دازای یه سایه ی خون آشامی رو میبینه خیلی مشکوک میزنه.
...
_________________________________________
لایک و کامنت فراموش نشه
حتما اشکالی هم بود بهم بگید!
۶.۳k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.