𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۵ پارت ۱
اون روز خیلی بهمون خوش گذشت تو مرکز خرید کلی خریدم کردیم خندیدیم حتی باهم تیشرت ست خریدیم شب شده بود و قرار شد بریم شهر بازی سونجین و کوک هم باهامون اومدن
_بچه ها نظرتون چیه که به دوستم سوکی زنگ بزنم بیاد اونم؟اخه امروز بیکار بود
جیمی_عالیه عالیه زنگ بزن بیاد
_باشه🤨😑
ته_فکر خوبیه
به سوکی زنگ زدم بعد سه تا بوق گرفت
سوکی_الو؟
_سلام سوکی خوبی؟کجایی
سوکی_سلام ا.ت خوبم مرسی...من داشتم قدم میزدم اخه حوصلم بدجور سر رفته
_میگم ما شهر بازی ایم میای توهم پیشمون؟
سوکی_عالیه میام چرا که نه تازه نزدیک شهر بازی هم هستم
_عالیه پس اینجا میبینمت
سوکی_میبینمت
قطع کردم
جیمی_چیگفت؟میاد؟
_اره میاد
جیمی_اخ جون
ته_جیمین چه خبرته از دست و پا در شدی🤨😑
جیمی_ن.نه چی میخواد بشه
_حالا بحث نکنین
سونجین_کوک میای بریم اب بخریم تشنمه
کوک_بریم
کوک ویو
با سوتجین رفتیم اب بخریم که منو برد پشت دوتا درخت که دید نداشت
_مگه تشنت نبود؟
سونجین_این یه بهونه برای تنها شدن باهات بود
بعد خودشو بهش چسبوند و مماس چشام خیره شد
_بهونه؟برای چی؟
لباشو رو لبام کوبید و شروع کرد به مکیدن از تعجب شاخ در اوردم از لبام جدا شد و بهم نگاه کرد
سونجین_برای طعم لبات بهونه چیدم تا بتونم طعم لباتو حس کنم
تو یک ثانیه جامونو عوض کردم و چسبوندمش به درخت
_پس حالا که این کارو کردی منم همراهیت میکنم
بعد لباشو به درون لبام کشیدم و بوسه ای طولانی شروع کردم
حدودا ۲ دیقه ای اینجوری بودیم که جفتمون نفس کم اورده بودیم از هم جدا شدیم و نفس نفس میزدیم
سونجین_بهتره...دیگه بریم...اگه دیر کنیم شک...میکنن
کوک_اره بریم
سر و وضعمون رو مرتب کردیم و یک اب معدنی خریدیم و برگشتیم پیش بچه ها
ا.ت ویو
سونجین و کوک برگشتن بعد ۱۰ دیقه هم سوکی رسید
سوکی_سلام بچه ها
ا.ت_سلام اونیه جذابم چطوری؟😍
سوکی_خوبم تو چطوری؟
جیمین پا پیش گذاشت و اومد جلوتر
جیمی_سلام خانم سوکی مشتاق دیدار
سوکی_سلام اقای جیمین
دست دادن و به هم نگار میکردن
سوکی با بقیه ی بچه ها هم احوال پرسی کرد اما خیلی محترمانه بود
_بچه ها میشه این خانم و اقا و شما رو بزارین کنار؟خدای نکرده همه باهم دوستین
جین_راست میگه من که خوشم نمیاد
سوکی_اوکی من خودمم راجت نیستم
جیمی_پس بهتره سوکی صدات کنیم
سوکی_اوهوم
کل اون ۱۰ دیقه رو حواسم رو جیمین بود که چجوری هول برش داشته بود و سعی در نزدیکی با سوکی داشت
_خب اول بریم کجا؟
ته_بریم چیز چی میگن بهش عا تونل وحشت
هوبی_نه نه من نمیام خودتون برین
شوگ_بیا بریم خوش میگذره😆😀
هوبی_نه شوگا من نمیاممم میترسم
شوگ_خودم حواسم بهته بیااااااا
هوبی_اگه بترسم خودم خفت میکنم
شوگ_خیالت راحت بیاااا
رفتیم تو صف تونل وحشت بعد یکی یکی سوار قطار شدیم.......
_بچه ها نظرتون چیه که به دوستم سوکی زنگ بزنم بیاد اونم؟اخه امروز بیکار بود
جیمی_عالیه عالیه زنگ بزن بیاد
_باشه🤨😑
ته_فکر خوبیه
به سوکی زنگ زدم بعد سه تا بوق گرفت
سوکی_الو؟
_سلام سوکی خوبی؟کجایی
سوکی_سلام ا.ت خوبم مرسی...من داشتم قدم میزدم اخه حوصلم بدجور سر رفته
_میگم ما شهر بازی ایم میای توهم پیشمون؟
سوکی_عالیه میام چرا که نه تازه نزدیک شهر بازی هم هستم
_عالیه پس اینجا میبینمت
سوکی_میبینمت
قطع کردم
جیمی_چیگفت؟میاد؟
_اره میاد
جیمی_اخ جون
ته_جیمین چه خبرته از دست و پا در شدی🤨😑
جیمی_ن.نه چی میخواد بشه
_حالا بحث نکنین
سونجین_کوک میای بریم اب بخریم تشنمه
کوک_بریم
کوک ویو
با سوتجین رفتیم اب بخریم که منو برد پشت دوتا درخت که دید نداشت
_مگه تشنت نبود؟
سونجین_این یه بهونه برای تنها شدن باهات بود
بعد خودشو بهش چسبوند و مماس چشام خیره شد
_بهونه؟برای چی؟
لباشو رو لبام کوبید و شروع کرد به مکیدن از تعجب شاخ در اوردم از لبام جدا شد و بهم نگاه کرد
سونجین_برای طعم لبات بهونه چیدم تا بتونم طعم لباتو حس کنم
تو یک ثانیه جامونو عوض کردم و چسبوندمش به درخت
_پس حالا که این کارو کردی منم همراهیت میکنم
بعد لباشو به درون لبام کشیدم و بوسه ای طولانی شروع کردم
حدودا ۲ دیقه ای اینجوری بودیم که جفتمون نفس کم اورده بودیم از هم جدا شدیم و نفس نفس میزدیم
سونجین_بهتره...دیگه بریم...اگه دیر کنیم شک...میکنن
کوک_اره بریم
سر و وضعمون رو مرتب کردیم و یک اب معدنی خریدیم و برگشتیم پیش بچه ها
ا.ت ویو
سونجین و کوک برگشتن بعد ۱۰ دیقه هم سوکی رسید
سوکی_سلام بچه ها
ا.ت_سلام اونیه جذابم چطوری؟😍
سوکی_خوبم تو چطوری؟
جیمین پا پیش گذاشت و اومد جلوتر
جیمی_سلام خانم سوکی مشتاق دیدار
سوکی_سلام اقای جیمین
دست دادن و به هم نگار میکردن
سوکی با بقیه ی بچه ها هم احوال پرسی کرد اما خیلی محترمانه بود
_بچه ها میشه این خانم و اقا و شما رو بزارین کنار؟خدای نکرده همه باهم دوستین
جین_راست میگه من که خوشم نمیاد
سوکی_اوکی من خودمم راجت نیستم
جیمی_پس بهتره سوکی صدات کنیم
سوکی_اوهوم
کل اون ۱۰ دیقه رو حواسم رو جیمین بود که چجوری هول برش داشته بود و سعی در نزدیکی با سوکی داشت
_خب اول بریم کجا؟
ته_بریم چیز چی میگن بهش عا تونل وحشت
هوبی_نه نه من نمیام خودتون برین
شوگ_بیا بریم خوش میگذره😆😀
هوبی_نه شوگا من نمیاممم میترسم
شوگ_خودم حواسم بهته بیااااااا
هوبی_اگه بترسم خودم خفت میکنم
شوگ_خیالت راحت بیاااا
رفتیم تو صف تونل وحشت بعد یکی یکی سوار قطار شدیم.......
۱۶.۸k
۰۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.