جادوگرسیاه وعشق❤️🖤پارت۱۰
جونگکوک هیرا رو سواره ماشینش کرد برودش خونه خودش آروم گذاشتش روی تخت دستشو روی سرش گذاشت خیلی داغ بود .
جونگکوک:تب داری دختر تو چرا این قدر داغی؟
جونگکوک سرخدمتکارشو صدا کردی ولی جوابی نگرفت.
جونگکوک:یادم بود خودم امروز بهشن مورخسی دادم.
الان چی کار کونم باید زنگ بزنم به دکتر.
دکتر اومد هیرا رو معاینه کرد.
دکتر:خوبمیشن ولی تبشون یه کم بالاست بهش آمپول میزنم نگران نباشید.
جونگکوک از دکتر تشکر کرد ممنونم آقای دکتر.
بعد از رفتن دکتر جونگکوک
رفت پیشه هیرا نگاهی بهش کرد لباسش خیس خیس بود .
جونگکوک:باید عوض شون کونم .
جونگکوک رفت سمت کمدش یه تیشرت با یه شلوار راحتی برداشت.
روی تخت نشست آروم هیرا رو بلند کرد با یه دستش اون گرفته بود با یه دستش آروم داشت دکمه ی پیرهن هیرا رو باز میکرد.
جونگکوک توی دلش میگفت وای چه بدن جذابی وقتی لمسش میکونم انگار دارین بهم برق وصل میکونن میخای این بدن فقط برای من باشه من هر لحظه بتونم لمسش کونم حس گرمای که داره دوس دارم تا ابد توی بغلم بگیرمش .
جونگکوک عوض کردن لباس رو تموم کرد .
هیرا داشت توی خواب حرف میزد میگفت سردم خیلی سردم .داشت پدرومادر شو صدا میکرد
جونگکوک وقتی دید داره میگه سردش آروم کنارش دراز کشیده آروم اون توی بغلش گرفت تا گرمش کونه هیرا دستش انداخت روی
جونگکوک دستشو اروم از زیر تی شرت روی کمر هیرا گذاشت اروم روی پوست هیرا میکشید هیرا اون محکم بغل کرد.
جونگکوک:تب داری دختر تو چرا این قدر داغی؟
جونگکوک سرخدمتکارشو صدا کردی ولی جوابی نگرفت.
جونگکوک:یادم بود خودم امروز بهشن مورخسی دادم.
الان چی کار کونم باید زنگ بزنم به دکتر.
دکتر اومد هیرا رو معاینه کرد.
دکتر:خوبمیشن ولی تبشون یه کم بالاست بهش آمپول میزنم نگران نباشید.
جونگکوک از دکتر تشکر کرد ممنونم آقای دکتر.
بعد از رفتن دکتر جونگکوک
رفت پیشه هیرا نگاهی بهش کرد لباسش خیس خیس بود .
جونگکوک:باید عوض شون کونم .
جونگکوک رفت سمت کمدش یه تیشرت با یه شلوار راحتی برداشت.
روی تخت نشست آروم هیرا رو بلند کرد با یه دستش اون گرفته بود با یه دستش آروم داشت دکمه ی پیرهن هیرا رو باز میکرد.
جونگکوک توی دلش میگفت وای چه بدن جذابی وقتی لمسش میکونم انگار دارین بهم برق وصل میکونن میخای این بدن فقط برای من باشه من هر لحظه بتونم لمسش کونم حس گرمای که داره دوس دارم تا ابد توی بغلم بگیرمش .
جونگکوک عوض کردن لباس رو تموم کرد .
هیرا داشت توی خواب حرف میزد میگفت سردم خیلی سردم .داشت پدرومادر شو صدا میکرد
جونگکوک وقتی دید داره میگه سردش آروم کنارش دراز کشیده آروم اون توی بغلش گرفت تا گرمش کونه هیرا دستش انداخت روی
جونگکوک دستشو اروم از زیر تی شرت روی کمر هیرا گذاشت اروم روی پوست هیرا میکشید هیرا اون محکم بغل کرد.
۲۸.۰k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.