رمان برده ی عمارت پارت 6
کوک:ارباب نگو گفتم «داد»
ا.ت. یهو داد زد که ارباب نگم به خودم لرزیدم
ا.ت. چ..شم آقای جونگکوک
کوک. میخواهی اعبانییم کنی «داد»
ویو ات
وقتی داد زد توی چشام اشک جمع شد
ا.ت . چ..ش..م جون..گ.کو..ک
کوک ویو
وقتی که داد زدم توی چشماش اشک جمع شد کوک تو چرا نمیتوانی دو دقیقه این دهان خودت بگیر پسر .اصلا دوست دختر نداشتم و نمیدونستم داشتنش چه جوریه که این دختر را به گریه انداختم آقا ی کوک تو این اوت خانم زیبا را چند ها بار زدیش وای این که یادم میاد دلم میخواد خودم را بکشم
رفتم اوت را بغل کردم اون من را بغل نکرد
ا.ت ویو
وقتی داشتم اشکم را پاک میکردم کوک بغلم کرد تعجب کردم و گفتم
ا.ت. اربا... ببخشید جونگکوک سرتون به جای خورده
کوک. نه عزیزم اگه دوست دخترم را بغل کنم یعنی سرم به جای خورده
ا.ت.😳دوست..ت دختر..
کوک. اره دیگه از این به بعد دوست دخترمی و واقعا ببخشید بخاطر کار های که کردم واقعاا واقعاا هر کاری میخواهی بکن اصلا من بزن هر چی میخواهی بگیر هر کاری میخواهی بکن
فقط ا.تت نروو ا.ت
ویو ا.ت
وقتی این حرف را زد به وقت های که کوک من را با شلاق میزد و به فاکم میداد افتادم غرورم نزاشت بغلش کنم
و اما حرف های که گفت و جلوی پاهام زانو زد قلبم جوری شد انگار تیکه تیکه شده بود
ا.ت. جونگکوک نکن نکن میگم لطفاً نکن بلد شو با..با شه .. ب..ب خ..شیدمت
کوک. واقعا
ا.ت . اره اره پاشو
کوک حالا دوست دخترم میشه
ا.ت.......
ا.ت. یهو داد زد که ارباب نگم به خودم لرزیدم
ا.ت. چ..شم آقای جونگکوک
کوک. میخواهی اعبانییم کنی «داد»
ویو ات
وقتی داد زد توی چشام اشک جمع شد
ا.ت . چ..ش..م جون..گ.کو..ک
کوک ویو
وقتی که داد زدم توی چشماش اشک جمع شد کوک تو چرا نمیتوانی دو دقیقه این دهان خودت بگیر پسر .اصلا دوست دختر نداشتم و نمیدونستم داشتنش چه جوریه که این دختر را به گریه انداختم آقا ی کوک تو این اوت خانم زیبا را چند ها بار زدیش وای این که یادم میاد دلم میخواد خودم را بکشم
رفتم اوت را بغل کردم اون من را بغل نکرد
ا.ت ویو
وقتی داشتم اشکم را پاک میکردم کوک بغلم کرد تعجب کردم و گفتم
ا.ت. اربا... ببخشید جونگکوک سرتون به جای خورده
کوک. نه عزیزم اگه دوست دخترم را بغل کنم یعنی سرم به جای خورده
ا.ت.😳دوست..ت دختر..
کوک. اره دیگه از این به بعد دوست دخترمی و واقعا ببخشید بخاطر کار های که کردم واقعاا واقعاا هر کاری میخواهی بکن اصلا من بزن هر چی میخواهی بگیر هر کاری میخواهی بکن
فقط ا.تت نروو ا.ت
ویو ا.ت
وقتی این حرف را زد به وقت های که کوک من را با شلاق میزد و به فاکم میداد افتادم غرورم نزاشت بغلش کنم
و اما حرف های که گفت و جلوی پاهام زانو زد قلبم جوری شد انگار تیکه تیکه شده بود
ا.ت. جونگکوک نکن نکن میگم لطفاً نکن بلد شو با..با شه .. ب..ب خ..شیدمت
کوک. واقعا
ا.ت . اره اره پاشو
کوک حالا دوست دخترم میشه
ا.ت.......
۳.۲k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.