عشق تمام نشدنى (پارت پنجم)
(پارت پنج)
تهيونگ به نظرم بهتره كه ما ديگه باهم رابطه نداشته باشيم تو هم برى با مايا كه دوسش دارى زورى كه نيست باهم ازدواج كنيم منم مى رم با عشقم دلم هم نمى خواد ديگه ببينمت وقتى نامه رو خوندم سريع رفت خونه ا.ت ولى نبود رفتم بار كه به سون هى بگم(سون هى دوست صميمى تهيونگ)
وقتى رسيدم بار چشمم خورد به ا.ت كه داشت با يه پسر حرف مى زد عصبانى شدم و رفتم سمت ا.ت و پسره به پسره گفتم تو چيكارشى كه دارى لمسش مى كنى و باهاش حرف مى زنى پسره گفت من شوهرشم همون جا خشكم زد روبه ا.ت كردم گفتم اين چى مى گه ا.ت هم گفت حقيقتو
از ته دلم ناراحت شدم اومدم به ا.ت بگم اشتباه كرده و من با مايا رابطه اى ندارم ولى اونقدر ناراحت بودم كه نتونستم
تهيونگ به نظرم بهتره كه ما ديگه باهم رابطه نداشته باشيم تو هم برى با مايا كه دوسش دارى زورى كه نيست باهم ازدواج كنيم منم مى رم با عشقم دلم هم نمى خواد ديگه ببينمت وقتى نامه رو خوندم سريع رفت خونه ا.ت ولى نبود رفتم بار كه به سون هى بگم(سون هى دوست صميمى تهيونگ)
وقتى رسيدم بار چشمم خورد به ا.ت كه داشت با يه پسر حرف مى زد عصبانى شدم و رفتم سمت ا.ت و پسره به پسره گفتم تو چيكارشى كه دارى لمسش مى كنى و باهاش حرف مى زنى پسره گفت من شوهرشم همون جا خشكم زد روبه ا.ت كردم گفتم اين چى مى گه ا.ت هم گفت حقيقتو
از ته دلم ناراحت شدم اومدم به ا.ت بگم اشتباه كرده و من با مايا رابطه اى ندارم ولى اونقدر ناراحت بودم كه نتونستم
۵.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.