❤بهار عاشقی❤ part ۹
هه یونگ ـ نه چیزی نیست فقط فکم درد می کنه یه یخ روش بزارم خوب میشه
لیسو ـ اها خوب فکر کنم برای امروز کافی باشه می تونی بری اگه نمی تونی می تونم برسونمت
هه یونگ ـ نه بابا مگه تیر خوردم خودم می تونم برم خودا رو نگران نکن فردا دانشگاه همو می بینیم
لیسو ـ اها باشه (اینو خیلی سر و بی تفاوت گفت)
و از اونجا رفت و با ماشینش به سمت خونه حرکت کرد
توی خونه
بابای لیسو ـ تا الا کدوم گوری بودی ها (داد)
لیسو ـ مگه برات مهمه که من کجام و چیکار می کنم تو هم باید از خدات باشه مگه نه (خیلی سرد صحبت کرد)
بابا لیسو ـ هر چی هم که باشه پدرتم یعنی نباید برات نگران شم
لیسو ـ من حوصله ی این چرت و پرتا رو ندارم تازه از باشگاه اومدم خستمه
و رفت توی اتاقش
بابای لیسو ـ انگار لیاقت محبت و دلسوزی رو نداری الا که دارم توجه می کنم همه ی اینایی که می کشی حقته هقته که بدون مادر بزرگ شدی نمیدونم چرا سرپرستی تو رو قبول کردم
از زبان لیسو.
همه ی حرف هاش رو شنیدم ولی نشنیده گرفتم اخه مگه یه دختر چقدر می تونه تحمل کنه
نمی دونم دارم تقاض کدوم گناهم رو میدم ولی اینا زیاد طول نمی کشه بلاخره دنیا روی خوبش رو به من نشون میده
بهتره زیاد به این مسائل فکر نکنم و یکم به خودم استراحت بدم
و رفت تا یه دوش بگیره بعد که از حموم بیرون اومد موهاش رو خشک کرد و یه لباس راحتی پوشید و رو تختش دراز کشید تا خوابش ببره که یدفعه
ام شرط ها برسه پارت جدید رو میزارم
۱۸ تا لایک
۲۰ تا کامنت
تا شرط ها نرسه از پارت جدید خبری نیست
لیسو ـ اها خوب فکر کنم برای امروز کافی باشه می تونی بری اگه نمی تونی می تونم برسونمت
هه یونگ ـ نه بابا مگه تیر خوردم خودم می تونم برم خودا رو نگران نکن فردا دانشگاه همو می بینیم
لیسو ـ اها باشه (اینو خیلی سر و بی تفاوت گفت)
و از اونجا رفت و با ماشینش به سمت خونه حرکت کرد
توی خونه
بابای لیسو ـ تا الا کدوم گوری بودی ها (داد)
لیسو ـ مگه برات مهمه که من کجام و چیکار می کنم تو هم باید از خدات باشه مگه نه (خیلی سرد صحبت کرد)
بابا لیسو ـ هر چی هم که باشه پدرتم یعنی نباید برات نگران شم
لیسو ـ من حوصله ی این چرت و پرتا رو ندارم تازه از باشگاه اومدم خستمه
و رفت توی اتاقش
بابای لیسو ـ انگار لیاقت محبت و دلسوزی رو نداری الا که دارم توجه می کنم همه ی اینایی که می کشی حقته هقته که بدون مادر بزرگ شدی نمیدونم چرا سرپرستی تو رو قبول کردم
از زبان لیسو.
همه ی حرف هاش رو شنیدم ولی نشنیده گرفتم اخه مگه یه دختر چقدر می تونه تحمل کنه
نمی دونم دارم تقاض کدوم گناهم رو میدم ولی اینا زیاد طول نمی کشه بلاخره دنیا روی خوبش رو به من نشون میده
بهتره زیاد به این مسائل فکر نکنم و یکم به خودم استراحت بدم
و رفت تا یه دوش بگیره بعد که از حموم بیرون اومد موهاش رو خشک کرد و یه لباس راحتی پوشید و رو تختش دراز کشید تا خوابش ببره که یدفعه
ام شرط ها برسه پارت جدید رو میزارم
۱۸ تا لایک
۲۰ تا کامنت
تا شرط ها نرسه از پارت جدید خبری نیست
۱۵.۹k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.