P31 ازدواج اجباری

ویو ا.ت

کوک یه کاری براش پیش امد رفت اوففففف وای خدا سرم درد

میکرد نمیدونم دلیلش چیه خیلی حالم بد بود

یه پیام برام امد

پیام

کوک:ا.ت

ا.ت:امم بله

کوک:من شب نمیام خودت رو سرگرم کن یا اگه خواستی

برو خونه مامانت اینا من برام به مشکل پیش امده باید

بمون بیب سارییییی

ا.ت:اووو اشکال نداره ددی

کوک:مواظب خودت تو بچه باش

غ.ت:اوک..... توهم همینطور

پایان

ویوکوک

اوففففففف این چند روز حال روز خوبی ندارم هی یکه بهم

پیام میده که ا.ت داره بهت خیانت میکنه ولی ..... ولی

هوفففف نمیدونم حس بدی دارم انگار که حقیقت داره

پس نخواستم با ا.ت چش عو چش شم تا این مسعله رو

حظم(میدونم اشتب هست) کنم البته که نباید ا.ت رو تو

این وضعیت تنها بزارم ولی حالم خوب نیست