پارت ۱ MBTI
خب قراره پارت MBTI بدم خوشحالید نه ببخشید خیلی به تاخیر انداختمش خب هروقت عکس INFP رو روی پستم دیدی بدون یه پارت جدیده ؛)
بریم شروع کنیم
این داستان از زبان INFP گفته میشه و هروقت این علامت رو [ ] دیدی بدون من دارم میکردم خب بریمممم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
داشتم توی شهر میگشتم صب بود و تازه مردم اومده بودن بیرون شهر کوچیکی بود همه همدیگه رو میشناختیم یه جنگل بزرگ بغل شهر بود شهر سر سبزی داریم همین طور داشتم گلا رو بو میکردم که صدایی جیغ مانند شنیدم
ENFP :( کمککککککک INFPPPPPPP)
ENFP بود وایسا چرا ENFJ با شمشیر دنبال ENFP عه ؟ وای نه باز چه گندی زدی ENFP
سریع رفتم پیش ENFP و ENFJ وایسادم جلوی ENFP چه ازش محافظت کنم
ENFJ :( میشه بری اون ور لطفا سعی نکن ازش دفاع کنیINFP 💢)
INFP :( هی هی آروم باش فقط بگین چه اتفاقی افتاده ؟)
ENFP :( خب من فقط به اشتباه ساندویچی که برای ENFJ بود رو خوردم خب نمیدونستممم)
INFP :( ام خب ENFP مگه ساندویچ خودتو نخورده بودی ؟ )
ENFP :( چرا ولی خب گشنم بود )
INFP :( خب باشه حالا بجاش برات یکی دیگه درست میکنم ENFJ خب تموم شد دعوا ؟ )
ENFJ :( نه هنوز نگفته چه غلطی کردههه اون شمشیر منو برداشت خودتم میدونی شمشیر ها سنگین هستن و شمشیر از دستش افتاد و سرش شکسته و من خیلی شمشیر رو دوست داشتم💢)
INFP:( ام خب بیا شمشیر رو ببریم پیش پدرم به هرحال اون این شهرو اداره میکنه پس باید بدونه کجا باید تعمیرش کنیم هر آهنگری خوب نیست خودتم میدونی )
ENFJ :( آه باشه ولی نمیبخشمش ) [منظورش ENFP عه 😂]
رفتیم پیش پدرم :
[INFP توی عمارت زندگی میکرد اونا جزو خواندن سلطنت بودن و همین طور بقیه دیپلمات بعدا میفهمید چی میگم :) ]
ENFP :( مامان پدر INFP رو ندیدی ؟)
[ENFP هم جزو خدمه های سلطنتی هستن پس اونا هم توی عمارتن همین طور خانواده های ENFJ و INFJ ]
مادر ENFP :( فک کنم رفته بیرون به INFJ و بقیه کمک کنه تو ساختن خونه های قدیمی و خراب شده )
[ بچه ها اونجا حالت روستا داره ولی پیشرفته پس براتون عجیب نباشه ؛)]
INFP :( مرسی . خب پس بیاین بریم ببینیم کجان )
بعد ۱۰ دقیقه گشتن بالاخره پیداشون کردیم :
INFJ :( ها شما اینجا چی کار میکنین اومدین اینجا زیر خونه ها له شین یا کمک کنین؟ 😂)
ENFJ :( هه من که له نمیشم البته اگه تو به شوخی نزنی لهمون کنی 😂)
ENFP :( میشه منم بیام کمککک لطفاااا)
INFJ :( نه ENFP تو زور کمی داری و البته دست خودت نیست از کنجکاوی میزنی یه چیزی رو خراب میکنی )
[بچه ها اگه بخوام به ترتیب بزرگ به کوچیک بودنشونو بگم INFJ از همه بزرگتره بعد ENFJ بعدINFP و آخر سر هم ENFP ولی خیلی اختلاف سنی ندارن و بگم INFJ اینجا پیر نیست جوونه به نگاه پیرمرد نگاش نکنین 😂]
INFP :( هی ENFJ فراموش کردی برا چی اینجاییم ؟ )
INFJ :( خودت بگو INFP برا چی اومدین ؟ )
INFP :( خب اومدیم پدرم رو ببینیم ENFP به اشتباه زده شمشیر ENFJ رو شکونده و میخوایم از پدرم راهنمایی بگیریم که کدوم آهنگر بهتره )
INFJ : ( خب کار من تموم شده من میدونم کجا خوبه بیاین باهم بریم فقط حالا که تا اینجا اومدین یه لحظه بیاین که اجازه رفتنم رو بگیرم )
رفتیم پیش پدرم :
[بچه ها پدر INFP تایپش ENTP هست ولی مادرش INFJ بود که الان مرده بعدا میفهمید چطوری و اینکه دلیل نمیشه چون دیپلماتن مامان باباشون هم دیپلمات باشن :) ]
پدر INFP : ( اع سلام بچه ها چی شد INFP یه سری به ما زدی بابا تو ول کردی مث کارگرا کار کنه دیگه *به شوخی گفت اینا رو * )
INFP :( اععع خب خودت اومدی تقصیر من ننداز 🤷♀️)
پدر INFP :( شوخی کردم حالا مواقعی که باید جدی باشی نیستی بعد الان جدی هستی اصلا تو خیلی خوبی 😂)
INFJ :( اینو راست میگه INFP 😂)
INFP :( (/●•●\) )
پدر INFP :( حالا اینا رو بیخیال برا چی اومدید اینجا )
INFJ :( خب میخوایم ۴ تایی بریم بیرون خواستم اجازتون بگیرم اگه با من کاری ندارید من برم )
پدر INFP :( تا همین جاشم خوب بود اره اجازشو داری مراقب خودتون باشید )
رفتیم سمتی که INFJ گفت ...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خب امید وارم خوشتون اومده باشه کیوتا
اگه حمایت کم باشه از فیکام دیگه پارت نمیدم خدایی من این همه زحمت میکشم پارت میدم بعد شما حمایت نمیکنین 🥲🥺
نظرتونو تو کامنتا بدید 😁
تایپ شخصیتیتونم بگید :)
بریم شروع کنیم
این داستان از زبان INFP گفته میشه و هروقت این علامت رو [ ] دیدی بدون من دارم میکردم خب بریمممم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
داشتم توی شهر میگشتم صب بود و تازه مردم اومده بودن بیرون شهر کوچیکی بود همه همدیگه رو میشناختیم یه جنگل بزرگ بغل شهر بود شهر سر سبزی داریم همین طور داشتم گلا رو بو میکردم که صدایی جیغ مانند شنیدم
ENFP :( کمککککککک INFPPPPPPP)
ENFP بود وایسا چرا ENFJ با شمشیر دنبال ENFP عه ؟ وای نه باز چه گندی زدی ENFP
سریع رفتم پیش ENFP و ENFJ وایسادم جلوی ENFP چه ازش محافظت کنم
ENFJ :( میشه بری اون ور لطفا سعی نکن ازش دفاع کنیINFP 💢)
INFP :( هی هی آروم باش فقط بگین چه اتفاقی افتاده ؟)
ENFP :( خب من فقط به اشتباه ساندویچی که برای ENFJ بود رو خوردم خب نمیدونستممم)
INFP :( ام خب ENFP مگه ساندویچ خودتو نخورده بودی ؟ )
ENFP :( چرا ولی خب گشنم بود )
INFP :( خب باشه حالا بجاش برات یکی دیگه درست میکنم ENFJ خب تموم شد دعوا ؟ )
ENFJ :( نه هنوز نگفته چه غلطی کردههه اون شمشیر منو برداشت خودتم میدونی شمشیر ها سنگین هستن و شمشیر از دستش افتاد و سرش شکسته و من خیلی شمشیر رو دوست داشتم💢)
INFP:( ام خب بیا شمشیر رو ببریم پیش پدرم به هرحال اون این شهرو اداره میکنه پس باید بدونه کجا باید تعمیرش کنیم هر آهنگری خوب نیست خودتم میدونی )
ENFJ :( آه باشه ولی نمیبخشمش ) [منظورش ENFP عه 😂]
رفتیم پیش پدرم :
[INFP توی عمارت زندگی میکرد اونا جزو خواندن سلطنت بودن و همین طور بقیه دیپلمات بعدا میفهمید چی میگم :) ]
ENFP :( مامان پدر INFP رو ندیدی ؟)
[ENFP هم جزو خدمه های سلطنتی هستن پس اونا هم توی عمارتن همین طور خانواده های ENFJ و INFJ ]
مادر ENFP :( فک کنم رفته بیرون به INFJ و بقیه کمک کنه تو ساختن خونه های قدیمی و خراب شده )
[ بچه ها اونجا حالت روستا داره ولی پیشرفته پس براتون عجیب نباشه ؛)]
INFP :( مرسی . خب پس بیاین بریم ببینیم کجان )
بعد ۱۰ دقیقه گشتن بالاخره پیداشون کردیم :
INFJ :( ها شما اینجا چی کار میکنین اومدین اینجا زیر خونه ها له شین یا کمک کنین؟ 😂)
ENFJ :( هه من که له نمیشم البته اگه تو به شوخی نزنی لهمون کنی 😂)
ENFP :( میشه منم بیام کمککک لطفاااا)
INFJ :( نه ENFP تو زور کمی داری و البته دست خودت نیست از کنجکاوی میزنی یه چیزی رو خراب میکنی )
[بچه ها اگه بخوام به ترتیب بزرگ به کوچیک بودنشونو بگم INFJ از همه بزرگتره بعد ENFJ بعدINFP و آخر سر هم ENFP ولی خیلی اختلاف سنی ندارن و بگم INFJ اینجا پیر نیست جوونه به نگاه پیرمرد نگاش نکنین 😂]
INFP :( هی ENFJ فراموش کردی برا چی اینجاییم ؟ )
INFJ :( خودت بگو INFP برا چی اومدین ؟ )
INFP :( خب اومدیم پدرم رو ببینیم ENFP به اشتباه زده شمشیر ENFJ رو شکونده و میخوایم از پدرم راهنمایی بگیریم که کدوم آهنگر بهتره )
INFJ : ( خب کار من تموم شده من میدونم کجا خوبه بیاین باهم بریم فقط حالا که تا اینجا اومدین یه لحظه بیاین که اجازه رفتنم رو بگیرم )
رفتیم پیش پدرم :
[بچه ها پدر INFP تایپش ENTP هست ولی مادرش INFJ بود که الان مرده بعدا میفهمید چطوری و اینکه دلیل نمیشه چون دیپلماتن مامان باباشون هم دیپلمات باشن :) ]
پدر INFP : ( اع سلام بچه ها چی شد INFP یه سری به ما زدی بابا تو ول کردی مث کارگرا کار کنه دیگه *به شوخی گفت اینا رو * )
INFP :( اععع خب خودت اومدی تقصیر من ننداز 🤷♀️)
پدر INFP :( شوخی کردم حالا مواقعی که باید جدی باشی نیستی بعد الان جدی هستی اصلا تو خیلی خوبی 😂)
INFJ :( اینو راست میگه INFP 😂)
INFP :( (/●•●\) )
پدر INFP :( حالا اینا رو بیخیال برا چی اومدید اینجا )
INFJ :( خب میخوایم ۴ تایی بریم بیرون خواستم اجازتون بگیرم اگه با من کاری ندارید من برم )
پدر INFP :( تا همین جاشم خوب بود اره اجازشو داری مراقب خودتون باشید )
رفتیم سمتی که INFJ گفت ...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خب امید وارم خوشتون اومده باشه کیوتا
اگه حمایت کم باشه از فیکام دیگه پارت نمیدم خدایی من این همه زحمت میکشم پارت میدم بعد شما حمایت نمیکنین 🥲🥺
نظرتونو تو کامنتا بدید 😁
تایپ شخصیتیتونم بگید :)
۱۷.۰k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.