علی را حلال کنید....
علی را حلال کنید....
روزی در کوچههای کوفه به تنهائی راه می رفت، همانند همه مسلمین در کمال سادگی با نرمی و آرامش و همه جا را زیر نظر داشت، چون مسئول بود و نقش رهبریت جامعه را ایفا می کرد
در راه زنی را ملاحظه فرمود که مشک آب بر دوش و ازنفس افتاده، به آرامی نزدیک آمد و آن زن را خسته و رنجیده خاطر یافت، مشک آب را بدوش گرفت تا زن مقداری استراحت کند، در راه جویای احوال آن زن شد؟ زن عرضه داشت: شوهرم در یکی از جنگها در سپاه علی بن ابی طالب شهید شد، حال من و چند کودک یتیم، بدون سرپرست مانده و آهی در بساط نداریم.
امام علی علیه السلام برگشت و آن شب را تا سپیده صبح به ناراحتی گذراند. صبح زنبیل طعامی با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بین راه، کسانی از حضرت درخواست می کردند زنبیل را بدهید ما حمل کنیم .
حضرت می فرمود:
- روز قیامت اعمال مرا چه کسی به دوش می گیرد؟
به خانه آن زن رسید و در زد. زن پرسید: کیست ؟
حضرت جواب دادند:
کسی که دیروز تو را کمک کرد و مشک آب را به خانه تو رساند، برای کودکانت طعامی آورده ، در را باز کن!
زن گفت: خداوند از تو راضی شود و بین من و علی بن ابیطالب خودش حکم کند.
حضرت وارد شد، به زن فرمود: نان می پزی یا از کودکانت نگهداری می کنی؟
زن گفت: من در پختن نان تواناترم، شما کودکان مرا نگهدار!
زن آرد را خمیر نمود. امام علی علیه السلام گوشتی را که همراه آورده بود کباب می کرد و با خرما به دهان بچه ها می گذاشت. با مهر و محبت پدرانه ای لقمه بر دهان کودکان می گذاشت و هر بار می فرمود:
از خدا بخواهید که علی را ببخشد.
خمیر که حاضر شد امیرمومنان علیه السلام تنور را هیزم کرد و شعله ور ساخت و چهره مبارک خود را نزدیک می آورد و به خود خطاب می کرد: یا علی آتش دنیا را می بینی چه سوزان است! بدان که آتش آخرت بسیار سوزان تر است.
در این میان یکی از زنان همسایه که امام را می شناخت، وارد شد و به مادر کودکان نهیب زد: وای بر تو! می دانی این آقا کیست؟! این پیشوای مسلمین و زمامدار کشور، علی بن ابی طالب علیه السلام است .
زن که از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگی گفت: یا امیرالمومنین! از شما خجالت می کشم، مرا ببخش !
اما حضرت با تواضع و فروتنی زیادی فرمودند: شما ببخشید که تا کنون مشکلات شما را حل نکرده بودم، از درگاه خدا بخواهید که علی را مورد عفو و بخشش خود قرار بدهد.
بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۵۲
به یتیمان ستم دیده پدر کیست علی ست...
روزی در کوچههای کوفه به تنهائی راه می رفت، همانند همه مسلمین در کمال سادگی با نرمی و آرامش و همه جا را زیر نظر داشت، چون مسئول بود و نقش رهبریت جامعه را ایفا می کرد
در راه زنی را ملاحظه فرمود که مشک آب بر دوش و ازنفس افتاده، به آرامی نزدیک آمد و آن زن را خسته و رنجیده خاطر یافت، مشک آب را بدوش گرفت تا زن مقداری استراحت کند، در راه جویای احوال آن زن شد؟ زن عرضه داشت: شوهرم در یکی از جنگها در سپاه علی بن ابی طالب شهید شد، حال من و چند کودک یتیم، بدون سرپرست مانده و آهی در بساط نداریم.
امام علی علیه السلام برگشت و آن شب را تا سپیده صبح به ناراحتی گذراند. صبح زنبیل طعامی با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بین راه، کسانی از حضرت درخواست می کردند زنبیل را بدهید ما حمل کنیم .
حضرت می فرمود:
- روز قیامت اعمال مرا چه کسی به دوش می گیرد؟
به خانه آن زن رسید و در زد. زن پرسید: کیست ؟
حضرت جواب دادند:
کسی که دیروز تو را کمک کرد و مشک آب را به خانه تو رساند، برای کودکانت طعامی آورده ، در را باز کن!
زن گفت: خداوند از تو راضی شود و بین من و علی بن ابیطالب خودش حکم کند.
حضرت وارد شد، به زن فرمود: نان می پزی یا از کودکانت نگهداری می کنی؟
زن گفت: من در پختن نان تواناترم، شما کودکان مرا نگهدار!
زن آرد را خمیر نمود. امام علی علیه السلام گوشتی را که همراه آورده بود کباب می کرد و با خرما به دهان بچه ها می گذاشت. با مهر و محبت پدرانه ای لقمه بر دهان کودکان می گذاشت و هر بار می فرمود:
از خدا بخواهید که علی را ببخشد.
خمیر که حاضر شد امیرمومنان علیه السلام تنور را هیزم کرد و شعله ور ساخت و چهره مبارک خود را نزدیک می آورد و به خود خطاب می کرد: یا علی آتش دنیا را می بینی چه سوزان است! بدان که آتش آخرت بسیار سوزان تر است.
در این میان یکی از زنان همسایه که امام را می شناخت، وارد شد و به مادر کودکان نهیب زد: وای بر تو! می دانی این آقا کیست؟! این پیشوای مسلمین و زمامدار کشور، علی بن ابی طالب علیه السلام است .
زن که از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگی گفت: یا امیرالمومنین! از شما خجالت می کشم، مرا ببخش !
اما حضرت با تواضع و فروتنی زیادی فرمودند: شما ببخشید که تا کنون مشکلات شما را حل نکرده بودم، از درگاه خدا بخواهید که علی را مورد عفو و بخشش خود قرار بدهد.
بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۵۲
به یتیمان ستم دیده پدر کیست علی ست...
۲.۲k
۰۵ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.