تک پارتی کوک

ساعت ۱۲:۳۰ شب

میدوئم فقط دارم میرم نمیدونم کجا!؟
فقط دلم میخاد برم
بارون شدیدی میباره ، هوا رو مه غلیظی در بر گرفته
دارم وسط جاده میدوئم اصلا واسم مهم نیست ماشین بهم بزنه یا نه!

یهو نور شدیدی چشامو بست

آروم آروم چشامو باز میکنم

حدسم درست بود
بوگاتی مشکیش جلوم بود

کفشای چرم گرون قیمتشو از ماشین بیرون گذاشت

با قدمای آروم اومد سمتم

این ترسم بیشتر کرد این یعنی آرامش قبل از طوفان

حتما با خودتون میگید این کیه که من ازش میترسم

اون بزرگترین مافیا کره یه قاتل سادیسمی

جئون جانگ کوکه!

سال پیش تو روز کریسمس منو دزدید

العان که داشتم موفق میشدم فرار کنم

پیداش شد

یه سوت سایکویی زد و محکم دستم گرفت

کوک: هلو بیبی دال

یورا:ولم کنننننننن روانی سادیسمی. داد و گریه.

کوک: عه عه عه آدم با ددیش اینطوری حرف میزنه ؟

یورا : دست از سرم بردار

کوک : هه دس از سرت بردارم؟. آروم عصبی.

کوک : چرا نمیفهمی تو مال منی همه چیزت مال منه روحت بدنت احساساتت مال منههههه فهمیدی . عربده.

یورا: گریه

کو‌ک: تو هیچوقت نمیتونی ازم دور شی عروسک!!!!



کسی چه میدونه شاید کوک بزرگترین مافیا کره واقعا اون دختر رو دوست داشت !!!