درد از درون
میدونم گند میزدم طراحیشو🗿💔
بریم سر پارت
_______________________________________
PART13(اگر اشتباه نکنم)
VIEVE MIKA:
پسره گفت:«بگذریم به نظر مظطرب میای چیشده؟»
آهی کشیدم
میکا:«هیچی فقط سارا خانم فرار کردند 눈_눈»
تعجب کرد
واکاسا:«ها؟؟؟»
میکا:«البته این یه چیز کاملا طبیعیه چون اون هیچ وقت از بیمارستان خوشش نمیومد🗿»
فلش بک:
سارا رو برده بودم پارک که بازی کنه
خودمم رو صندلی اونجا نشسته بودم و سرمم تو گوشیم بود
یهو صدای جیغ شنیدم
سارا بود
سریع رفتم زمین بازی دیدم سارا افتاده زمین و اخ وناله میکنه
رفتم سمتش
میکا:«چیشده؟؟ چرا افتادی زمین؟؟؟»
سارا:«میخواستم... مثل اون دختره از روی تاب بپرم.... اما نشد و افتادم زمین ಥ‿ಥ»
زانوهاش زخم شده بود
آهی کشیدم و تا بیمارستان کولش کردم
گذاشتم رو یکی از تختا
دکتر اومد و زخماش رو دید و بخیه زد
بعد گفت دو روز حداقل باید اینجا بمونه
و بعد خدافظی رفت
سارا:«نههه من نمیخوام اینجا بمونمم»
میکا:«باید بمونیی!!!»
و بعد کلی بگو مگو با بی میلی قبول کرد
و بعد خوابید
منم یکم بعد پلکام سنگین شد و خوابم برد
بعد چشامو وا کردم و به سارا نگاه کرد
یهو دیدم نیست!
سریع بلند شدم و حتی دستشویی اونجا رو هم نگاه کردم اما نبود!!!
لعنتی!!!!
سریع رفتم بیرون تا دنبال سارا بگردم
یهو دیدم تو حیاطه و هنوز هم بیرون نرفته ಠ_ಠ
رفتم سمتش و گفتم : « چیکار میکنی؟ ಠ_ಠ»
به زور داشت راه میرفت
سارا:«نمیخوام... اینجا بمونممم >_<»
میکا:«چرا ಠ_ಠ ؟»
سارا:«چون ازش متنفرم 눈_눈 »
میکا:«ولی باید خوب شی :-)»
و دستشو گرفتم و رفتیم بیمارستان
کلی داد بیداد میکرد ولی حداقلش یه روز نگهش داشتم ಥ‿ಥ
پایان فلش بک
واکاسا:« یا خدا ಠ_ಠ »
میکا :« آره 눈_눈 »
واکاسا:«حالا میخوای چیکار کنی ಠ_ಠ»
میکا:«دنبالش بگردم (-_-;) »
واکاسا:« چه ریختی ಠ_ಠ»
میکا:« نمیدونم 눈_눈 »
پسره که انگار اسمش واکاسا بود اهی کشید و گفت:«بت کمک میکنم»
میکا:«چجوری؟»
واکاسا:« میتونم از بچه های قدیمی بلک دراگونز کمک بگیرم»
تعجب کردم
میکا:«بلک دراگونز؟»
واکاسا :«چرا تعجب کردی؟ ಠ_ಠ»
میکا :« گنگ خیلی بزرگی بود تا جایی که یادمه و رهبرش هم لقبش پادشاه ضعیف بود»
واکاسا:«شین رو میگی؟»
میکا:«میشناسیش؟ ಠ_ಠ»
واکاسا:«رفیقمه»
برگام
میکا:« ؛-؛ »
واکاسا زنگ به یه نفر زد
بعد گفتن ماجرا ازش کمک خواستو طرف هم قبول کرد هوف...
بعد.....
_________________________________________
از این به بعد هرشب ساعت ۹ پارت میدم
تا پارت بعد بدرودد
بریم سر پارت
_______________________________________
PART13(اگر اشتباه نکنم)
VIEVE MIKA:
پسره گفت:«بگذریم به نظر مظطرب میای چیشده؟»
آهی کشیدم
میکا:«هیچی فقط سارا خانم فرار کردند 눈_눈»
تعجب کرد
واکاسا:«ها؟؟؟»
میکا:«البته این یه چیز کاملا طبیعیه چون اون هیچ وقت از بیمارستان خوشش نمیومد🗿»
فلش بک:
سارا رو برده بودم پارک که بازی کنه
خودمم رو صندلی اونجا نشسته بودم و سرمم تو گوشیم بود
یهو صدای جیغ شنیدم
سارا بود
سریع رفتم زمین بازی دیدم سارا افتاده زمین و اخ وناله میکنه
رفتم سمتش
میکا:«چیشده؟؟ چرا افتادی زمین؟؟؟»
سارا:«میخواستم... مثل اون دختره از روی تاب بپرم.... اما نشد و افتادم زمین ಥ‿ಥ»
زانوهاش زخم شده بود
آهی کشیدم و تا بیمارستان کولش کردم
گذاشتم رو یکی از تختا
دکتر اومد و زخماش رو دید و بخیه زد
بعد گفت دو روز حداقل باید اینجا بمونه
و بعد خدافظی رفت
سارا:«نههه من نمیخوام اینجا بمونمم»
میکا:«باید بمونیی!!!»
و بعد کلی بگو مگو با بی میلی قبول کرد
و بعد خوابید
منم یکم بعد پلکام سنگین شد و خوابم برد
بعد چشامو وا کردم و به سارا نگاه کرد
یهو دیدم نیست!
سریع بلند شدم و حتی دستشویی اونجا رو هم نگاه کردم اما نبود!!!
لعنتی!!!!
سریع رفتم بیرون تا دنبال سارا بگردم
یهو دیدم تو حیاطه و هنوز هم بیرون نرفته ಠ_ಠ
رفتم سمتش و گفتم : « چیکار میکنی؟ ಠ_ಠ»
به زور داشت راه میرفت
سارا:«نمیخوام... اینجا بمونممم >_<»
میکا:«چرا ಠ_ಠ ؟»
سارا:«چون ازش متنفرم 눈_눈 »
میکا:«ولی باید خوب شی :-)»
و دستشو گرفتم و رفتیم بیمارستان
کلی داد بیداد میکرد ولی حداقلش یه روز نگهش داشتم ಥ‿ಥ
پایان فلش بک
واکاسا:« یا خدا ಠ_ಠ »
میکا :« آره 눈_눈 »
واکاسا:«حالا میخوای چیکار کنی ಠ_ಠ»
میکا:«دنبالش بگردم (-_-;) »
واکاسا:« چه ریختی ಠ_ಠ»
میکا:« نمیدونم 눈_눈 »
پسره که انگار اسمش واکاسا بود اهی کشید و گفت:«بت کمک میکنم»
میکا:«چجوری؟»
واکاسا:« میتونم از بچه های قدیمی بلک دراگونز کمک بگیرم»
تعجب کردم
میکا:«بلک دراگونز؟»
واکاسا :«چرا تعجب کردی؟ ಠ_ಠ»
میکا :« گنگ خیلی بزرگی بود تا جایی که یادمه و رهبرش هم لقبش پادشاه ضعیف بود»
واکاسا:«شین رو میگی؟»
میکا:«میشناسیش؟ ಠ_ಠ»
واکاسا:«رفیقمه»
برگام
میکا:« ؛-؛ »
واکاسا زنگ به یه نفر زد
بعد گفتن ماجرا ازش کمک خواستو طرف هم قبول کرد هوف...
بعد.....
_________________________________________
از این به بعد هرشب ساعت ۹ پارت میدم
تا پارت بعد بدرودد
۴.۷k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.