عنوان:دوست قهرمان من!
عنوان:دوست قهرمان من!
𝒑𝒂𝒓𝒕 𝟏𝟗
زنگ خونه رو زد از دختر خداحافظی کرد و از اونجا دور شد...!
مادر پسر در رو باز کرد با دیدن دوست دختر پسرش تو اون موقعیت جیغ بلندی کشید که حتی هیون وو هم با اون فاصله صداش رو میشنید...!
*****
لباس هاس مدرسش رو تو تنش مرتب کرد نگاهی به آینه انداخت و کیفشو برداشت و راهیه مدرسه شد... اسمش دایون بود... پارک دایون!
پسر معلم کلاس هیون وو و جونگ وو!
به مدرسه که نزدیک شد صدای همهمه ی بچه های حیاط بلند شد... میگفتن بچه ی خوبیه و با هیچکس دعوا نمیکنه... صورت خیلی کیوت و درخشانی هم داره... اما مردم از زندگیه همه خبر ندارن...!
هیون وو و جونگ وو هم اونو در حالی که داشت از کنارشون رد میشد دیدن... با تعجب داشتن بهش نگاه میکردن... هیون وو ازش پرسید:اون کیه؟!
جونگ وو:نمیدونم... ولی همه میگن پسر معلم پارکه!
هیون وو:خیلی صورت زیبایی داره؟!
جونگ وو نگاهی به هیون وو انداخت و گفت:اینطور فک میکنی؟!
هیون وو گفت:اوهوم!
بعد از کلاس تصمیم گرفتن برن به انباری مدرسه و توش سرک بکشن... میگفتن اونجا ممنوعه س برای همین بیشتر هیجان دیدن به اونجا میگیرفتتشون!
ادامه دارد...
𝒑𝒂𝒓𝒕 𝟏𝟗
زنگ خونه رو زد از دختر خداحافظی کرد و از اونجا دور شد...!
مادر پسر در رو باز کرد با دیدن دوست دختر پسرش تو اون موقعیت جیغ بلندی کشید که حتی هیون وو هم با اون فاصله صداش رو میشنید...!
*****
لباس هاس مدرسش رو تو تنش مرتب کرد نگاهی به آینه انداخت و کیفشو برداشت و راهیه مدرسه شد... اسمش دایون بود... پارک دایون!
پسر معلم کلاس هیون وو و جونگ وو!
به مدرسه که نزدیک شد صدای همهمه ی بچه های حیاط بلند شد... میگفتن بچه ی خوبیه و با هیچکس دعوا نمیکنه... صورت خیلی کیوت و درخشانی هم داره... اما مردم از زندگیه همه خبر ندارن...!
هیون وو و جونگ وو هم اونو در حالی که داشت از کنارشون رد میشد دیدن... با تعجب داشتن بهش نگاه میکردن... هیون وو ازش پرسید:اون کیه؟!
جونگ وو:نمیدونم... ولی همه میگن پسر معلم پارکه!
هیون وو:خیلی صورت زیبایی داره؟!
جونگ وو نگاهی به هیون وو انداخت و گفت:اینطور فک میکنی؟!
هیون وو گفت:اوهوم!
بعد از کلاس تصمیم گرفتن برن به انباری مدرسه و توش سرک بکشن... میگفتن اونجا ممنوعه س برای همین بیشتر هیجان دیدن به اونجا میگیرفتتشون!
ادامه دارد...
۶۶
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.