🤎درد عشق 🤎p2
وقتی چشمهامو باز کردم پلاک اتو بوس دقیقا جلوی صورتم بود اگه اتو بوس نمی ایستاد باید با دنیا خداحافظی می کردم
گرچه دیگه زندگی برام معنی نداره....
وقتی رومو برگردوندم با صورت قرمز و عصبانی خاله مواجه شدم.
خاله=ای خداااا وای قلبم،دختر تو دیونه شدی هاااااا مگه از جونت سیر شدی
اخرش تو منو دق می دی
سویان=خاله خب اتو بوس داشت می رفت و اینطوری نمی تونستیم سر موقع به بوسان برسیم...
خاله=ای خداااا مگه تو بوسان چیکار داری که جونتون براش می دی ؟آخه مگه
میشه خدا یاااا ، من جواب والدینتو چی بدم هاا میگن اینطوری از امانت ما مواظبت کردی؟؟
سویان=خاله بزرگش نکن دیگه می بینی که صحیح و سالم روبه روتم
خاله=دیگه برو تو بیشتر از این منو عصبانی نکن .....
*(تو اتوبوس)*
خاله پیشم نشسته بودو من کنار پنجره نشسته بودم برای آخرین باربه جادهی سرسبز ی که کلی توش خاطره دارم خیره شده بودم ،کمکم چشمام سنگین شد و سیاهی...
.
.
.
.
.
.
*(شب)*
با احساس بالا پایین شدن چشمهام رو باز کردم هنوز تا بوسان راه بود بیرون تاریکی مطلق بود ،همونطور به شیشه تکیه دادم و چمشاهم رو رو هم گذاشتم
.
.
.
.
(صبح توی بوسان)
با ایستادن اتو بوس بیدار شدم خاله هم بیدار بود و روش اونور بود
با صدای خوابآلودی گفتم:خاله
خاله=.....
سویان=خالهه؟؟
خاله=چی میخوای؟*سرد
سویان=خاله نکن دیگه گفتم بزرگش نگن
خاله=اگه اتفاقی برای تو بیوفته من چیکار کنم هااا*بغض
سویان=خاله قربونت برم بغض نکن دیگه منم گریم میگیره،ببین دیگه به ایستگاه رسیدیم پاشوبریم
خاله و من بعد از ایستادن اتو بوس با هزاربدبختی و اینهمه وسایل از اتو بوس پیاده شدیم و راه افتادیم سمت عمارت ...
سویان= خاله این عمارتی که میگی چه شکلیه آدماش چه طورین؟؟؟
خاله= خب عمارت کیم بزرگترین عمار بوسانه و آدماش نمی دونم فقط یه کم از این و اون شنیدم...میگن آقای کیم یه مرد خشک و خشنه مثل یه کوه یخ پسرشم فساد کامله میگن هر شب مست بایه دختر میاد خونه....
سویان=پس خانم خانواده چی؟؟
خاله=میگن یه شب غیبش می زنه یه هفته بعد جنازشو توی ده کناری پیدا می کنن گفتن که خودک*شی کرده
سویان=می خواستم سوال دیگه ای بپرسم که حرفم با صدای خاله قطع شد..
خاله=اینجاست.
سویان=اینجا؟!!!
مثل قصره دروازه ی طلایی رنگ جلومون بود،از بین میله های طلایی دوازه، عمارت
بزرگ و باشکوهی دیده میشد . دیوار هاش از سنگ مرمر بود نمای تزئینی طلایی رنگی داشت این دیگه یه کاخه...ادامه دارد
.
.
.
شرط=۱۰لایک
گرچه دیگه زندگی برام معنی نداره....
وقتی رومو برگردوندم با صورت قرمز و عصبانی خاله مواجه شدم.
خاله=ای خداااا وای قلبم،دختر تو دیونه شدی هاااااا مگه از جونت سیر شدی
اخرش تو منو دق می دی
سویان=خاله خب اتو بوس داشت می رفت و اینطوری نمی تونستیم سر موقع به بوسان برسیم...
خاله=ای خداااا مگه تو بوسان چیکار داری که جونتون براش می دی ؟آخه مگه
میشه خدا یاااا ، من جواب والدینتو چی بدم هاا میگن اینطوری از امانت ما مواظبت کردی؟؟
سویان=خاله بزرگش نکن دیگه می بینی که صحیح و سالم روبه روتم
خاله=دیگه برو تو بیشتر از این منو عصبانی نکن .....
*(تو اتوبوس)*
خاله پیشم نشسته بودو من کنار پنجره نشسته بودم برای آخرین باربه جادهی سرسبز ی که کلی توش خاطره دارم خیره شده بودم ،کمکم چشمام سنگین شد و سیاهی...
.
.
.
.
.
.
*(شب)*
با احساس بالا پایین شدن چشمهام رو باز کردم هنوز تا بوسان راه بود بیرون تاریکی مطلق بود ،همونطور به شیشه تکیه دادم و چمشاهم رو رو هم گذاشتم
.
.
.
.
(صبح توی بوسان)
با ایستادن اتو بوس بیدار شدم خاله هم بیدار بود و روش اونور بود
با صدای خوابآلودی گفتم:خاله
خاله=.....
سویان=خالهه؟؟
خاله=چی میخوای؟*سرد
سویان=خاله نکن دیگه گفتم بزرگش نگن
خاله=اگه اتفاقی برای تو بیوفته من چیکار کنم هااا*بغض
سویان=خاله قربونت برم بغض نکن دیگه منم گریم میگیره،ببین دیگه به ایستگاه رسیدیم پاشوبریم
خاله و من بعد از ایستادن اتو بوس با هزاربدبختی و اینهمه وسایل از اتو بوس پیاده شدیم و راه افتادیم سمت عمارت ...
سویان= خاله این عمارتی که میگی چه شکلیه آدماش چه طورین؟؟؟
خاله= خب عمارت کیم بزرگترین عمار بوسانه و آدماش نمی دونم فقط یه کم از این و اون شنیدم...میگن آقای کیم یه مرد خشک و خشنه مثل یه کوه یخ پسرشم فساد کامله میگن هر شب مست بایه دختر میاد خونه....
سویان=پس خانم خانواده چی؟؟
خاله=میگن یه شب غیبش می زنه یه هفته بعد جنازشو توی ده کناری پیدا می کنن گفتن که خودک*شی کرده
سویان=می خواستم سوال دیگه ای بپرسم که حرفم با صدای خاله قطع شد..
خاله=اینجاست.
سویان=اینجا؟!!!
مثل قصره دروازه ی طلایی رنگ جلومون بود،از بین میله های طلایی دوازه، عمارت
بزرگ و باشکوهی دیده میشد . دیوار هاش از سنگ مرمر بود نمای تزئینی طلایی رنگی داشت این دیگه یه کاخه...ادامه دارد
.
.
.
شرط=۱۰لایک
۱۲.۶k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.