پارت :۴ نام رمان :عاشقانه ای برای تو
از زبان یونجی:
رفتم امانتی رو به ا/ت دادم و برگشتم دوباره پیش اون شیر زخم خورده
جونگ کوک:خوب میشنوم
یونجی:بابا گوش کن این یکبار رو بهش تقلب رسوندم . چون اگه نمره اش برای این درس زیر ۱۹ میشد دیگه باباش نمیذاشت بیاد مدرسه
جونگ کوک:من با پدر ا/ت صحبت کردم از امروز به بعد دیگاه هیچ کدوم مدرسه نمیرید و داخل خونه درس میخونید.
جونگ کوک: حالا هم چون تقلب رسوندی اما تقلب نکردی......
در دل یونجی:آخيش به خیر گذشت خوب شد.
جونگ کوک : اما تقلب رسوندی به علاوه جریمه هایی که باید بنویسی تا یک هفته حق بیرون رفتن و دست زدن به گوشیت رو نداری. و تو اتاقت نیمونی و درش قفله🙂
در دل یونجی : اَه لاقل بین بد و بدتر ،بدتر پیش نیومده.
*پایان فلش بک*
از زبان ا/ت:
وای خوش بحالش ای کاشک برای من هم همینطور بود
یونجا:ا/ت ا/ت کجایی نیم ساعته صدات میکنم
ا/ت:چیه
یونجی:میگم بیا بریم خونه دوست پسر دوستم که گفتم ۱۸ سالشه
ا/ت: چییییییی خونه دوست پسرش
یونجی : آره
ا/ت:اما من لباس درست و حسابی ندارم
یونجی : من تو خونه یک عالمه لباس دارم اونا رو بپوش
ا/ت: اما.......باشه
اولش گفتم اما بابا بهم گیر میده اما خودش گفت تو برده ای پس نباید اینم براش مهم باشه قبلا براش پیش پسر بودن من مهم بود *تو خونه*
جونگ کوک: کجا میرید ؟
یونجی:اااا....اینجایید....من و ا/ت داریم میریم خونه یکی از دوستامون برای کمک کردن بهش
جونگ کوک :باشه پس یک بادیگارد هم میاد
یونجی :خیلیم خوب
در دل جونگ کوک: اا این دختر چطور مخالفت نکرد
*در ماشین *
یونجی:ا/ت(اروم)
ا/ت:بله الان میخوای چیکار کنی اگه بابات بفهمه......
یونجی : من و تو میریم تو دست شویی که جلوتر هست اونجا فرار میکنیم
ا/ت : چطوری
یونجی:اونجا یک پنچره داره که میتونیم از اون فرار کنیم.
ا/ت:باشه
*چند مین بعد*
یونجی :من دستشویی دارم این کنار نگه دار
راننده : باشه
ا/ت: منم میام باهات که دیگه تا ادامه راه دستشوییم نگیره
یونجی :باشه
*در دستشویی*
ا/ت و یونجی از پنچره فرار کردن چون بادیگارد دم در بود
یونجی : تاکسی
*دم در خانه دوست پسر دوست یونجی*
چای وون :سلام یونجی خوبی
یونجی :سلام چای وون دوست پسرت نیست
چای وون:چرا الان میاد از خودت پذیرایی کن
یونجی :حتما 🙂
*صدای باز شدن در*
چای وون:سلام جین خوبی
جین:سلام عزیزم اینا کین
ا/ت و یونجی :سلام
جین:سلام
چای وون:دوستامن (۱۵ سالشون هست)
(یونجی و ا/ت بزرگتر شدن)
یونجی: چای وون من و ا/ت میریم بالا تو هم بیا باهات خیلی وقته حرف نزدم
چای وون: باشه
*ا/ت و یونجی رفتن*
از زبان چای وون:
جین :باز که دوستات رو اووردی
چای وون: اینا سالی یک بار میان نمیتونی من رو از اینا هم منع کنی اینا تنها دوستامن که باقی موندم
جین:باشه اما دیگه کسی رو نیاریا
چای وون: باشه
*در اتاق*
رفتم امانتی رو به ا/ت دادم و برگشتم دوباره پیش اون شیر زخم خورده
جونگ کوک:خوب میشنوم
یونجی:بابا گوش کن این یکبار رو بهش تقلب رسوندم . چون اگه نمره اش برای این درس زیر ۱۹ میشد دیگه باباش نمیذاشت بیاد مدرسه
جونگ کوک:من با پدر ا/ت صحبت کردم از امروز به بعد دیگاه هیچ کدوم مدرسه نمیرید و داخل خونه درس میخونید.
جونگ کوک: حالا هم چون تقلب رسوندی اما تقلب نکردی......
در دل یونجی:آخيش به خیر گذشت خوب شد.
جونگ کوک : اما تقلب رسوندی به علاوه جریمه هایی که باید بنویسی تا یک هفته حق بیرون رفتن و دست زدن به گوشیت رو نداری. و تو اتاقت نیمونی و درش قفله🙂
در دل یونجی : اَه لاقل بین بد و بدتر ،بدتر پیش نیومده.
*پایان فلش بک*
از زبان ا/ت:
وای خوش بحالش ای کاشک برای من هم همینطور بود
یونجا:ا/ت ا/ت کجایی نیم ساعته صدات میکنم
ا/ت:چیه
یونجی:میگم بیا بریم خونه دوست پسر دوستم که گفتم ۱۸ سالشه
ا/ت: چییییییی خونه دوست پسرش
یونجی : آره
ا/ت:اما من لباس درست و حسابی ندارم
یونجی : من تو خونه یک عالمه لباس دارم اونا رو بپوش
ا/ت: اما.......باشه
اولش گفتم اما بابا بهم گیر میده اما خودش گفت تو برده ای پس نباید اینم براش مهم باشه قبلا براش پیش پسر بودن من مهم بود *تو خونه*
جونگ کوک: کجا میرید ؟
یونجی:اااا....اینجایید....من و ا/ت داریم میریم خونه یکی از دوستامون برای کمک کردن بهش
جونگ کوک :باشه پس یک بادیگارد هم میاد
یونجی :خیلیم خوب
در دل جونگ کوک: اا این دختر چطور مخالفت نکرد
*در ماشین *
یونجی:ا/ت(اروم)
ا/ت:بله الان میخوای چیکار کنی اگه بابات بفهمه......
یونجی : من و تو میریم تو دست شویی که جلوتر هست اونجا فرار میکنیم
ا/ت : چطوری
یونجی:اونجا یک پنچره داره که میتونیم از اون فرار کنیم.
ا/ت:باشه
*چند مین بعد*
یونجی :من دستشویی دارم این کنار نگه دار
راننده : باشه
ا/ت: منم میام باهات که دیگه تا ادامه راه دستشوییم نگیره
یونجی :باشه
*در دستشویی*
ا/ت و یونجی از پنچره فرار کردن چون بادیگارد دم در بود
یونجی : تاکسی
*دم در خانه دوست پسر دوست یونجی*
چای وون :سلام یونجی خوبی
یونجی :سلام چای وون دوست پسرت نیست
چای وون:چرا الان میاد از خودت پذیرایی کن
یونجی :حتما 🙂
*صدای باز شدن در*
چای وون:سلام جین خوبی
جین:سلام عزیزم اینا کین
ا/ت و یونجی :سلام
جین:سلام
چای وون:دوستامن (۱۵ سالشون هست)
(یونجی و ا/ت بزرگتر شدن)
یونجی: چای وون من و ا/ت میریم بالا تو هم بیا باهات خیلی وقته حرف نزدم
چای وون: باشه
*ا/ت و یونجی رفتن*
از زبان چای وون:
جین :باز که دوستات رو اووردی
چای وون: اینا سالی یک بار میان نمیتونی من رو از اینا هم منع کنی اینا تنها دوستامن که باقی موندم
جین:باشه اما دیگه کسی رو نیاریا
چای وون: باشه
*در اتاق*
۶.۲k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.