«Yakuza brothers»p3 «تمرین های سخت»
از زبان راوی*
# با...بابا...بابا...بابا
[[]]چیه هی تکرار میکنی بابا؟
# با...بابا...ب-
[[]]نگو بابا دارم با برادرات زر میزنم😐😑
$فافا، فا فوهبت دافیم الفان توفافس تونیم؟ فلد نیستیم فاهاش تار تونیم!{بابا،ما قدرت داریم الآن چیکارش کنیم؟بلد نیستیم باهاش کار کنیم!}
[[]]خواستم درموردش حرف بزنم، از فردا تمریناتتون شروع میشه.
٪تمرین؟ آها! یعنی بهمون یاد بدن چوتوری با گودرت هامون کار بوتونیم یسسس*•*!!!
[[]]ولی تمریناتتون آسون نیست،سخته. اول باید روتون یسری آزمایشات انجام بدیم که ببینیم چه موهبت هایی دارین میدونم درد داره ولی لطفاً تحمل کنید. میتونید برید، این دوتا فندق هم با خودتون ببرید(^‿^)
٪من کاگامی-چی رو برمیدارممممم^_^!
¥من... اومنی رو برمیدارم!
بعد از گفت وگو با پدرشان، از دفتر وی خارج میشوند. صبح روز بعد ساعت 7:30 آنها را بیدار میکنند تا روی آنها آزمایش انجام بدهند تا بدانند موهبت های آنها چیست.
٪وااااااووو چه خوفنه اینجا!!
[[]] صبح بخیر بچها، صبحونه خوردین؟
بچه ها_صبح بخیر اوتوساما، بله ممنون.
[[]]سوکا، الآن کی میاد اول؟
در چهره ی بچه ها علایم بیم بودن روشن است، اگرچه دیروز را ذوق داشته اند، لابد که بعد از چشم کردن این وسایل درک کرده اند که شاید این کار خطرناکی باشد یا دردش بیشتر از آنکه خیال میکردند.
پسرکِ نیم قد به جلو گام برداشت، از ترس میلرزید وبا لکنت لب گشود:«او-اوتوساما،من اول میام!»
[[]] مطمئنی اکاشی؟
$ب-بله! مطمئنم!
[[]] خیله خب، بیا اینجا تا بهت سرم تزریق کنیم.
پسرک نیم قد، روی صندلی نشست ودستش را جلو گذاشت تا بهش سرم تزریق کنند.
آندره_لطفاً تحمل کنید آرباب کوچک، چون درد زیادی دارد!
$اوهوم
آندره، سرم را توی دست اکاشی فرو میکند. از شدت درد پسرکِ نیم قد لب پایینش را میگزید. ناله های اکاشی به گوش میرسید وبرادران کوچکش نگران او بودند.
اکاشی با آن چشمای خمارش به برادران کوچکش چشم دوخت، متوجه چهره های ترسیده ونگرانی برای بچه های کوچکی که هیچ وقت این چیز های وحشتناک ودردناک را مشاهده نکردند. نفسی عمیق کشید وخود را جلوی آنها قوی نشان داد تا نترسند.
یکدفعه برای اکاشی بال ظاهر شد وپر های سپید رنگ مکان را پر کرد
[[]] آنتوان!
-بله جناب! موهبت او "گنجشکانِ بی پناه" نام دارد. می تواند با انواع پرندگان صحبت کند وحرف های آنها را بفهمد، همچنین میتواند با بال هایش پرواز کند وچیز های زیادی انجام دهد.
[[]] خوبه، به درد بخوره موراساکیبارا میای؟
&نه نمیخوام!
$نترس، حتی اگه درد زیادی داره تحمل کن من به تو ایمان دارم!
&اکا-چین..چشم اومدم!
لبخندی بر روی لبهای پسرک نیم قد آشکار شد، پسر بلند نیز به آن سرم تزریق کردند. بعد از کمی ناله و رنج، موهبتش ظهور کرد.
آنتوان_قربان، موهبتش "گرگ های باغ بنفشه" نام دارد. او میتواند به گرگی بنفش تبدیل شود و یا گل های بنفشه را کنترل کند.
[[]]هممم... نمیدونم قراره به چه دردمون بخوره ولی خوبه. کیسی بیا!
ادامه دارد...
♡هعی فردا هدیه درس 12 و 13 رو دارم||^|| دردونفرین...دردونفرینننننننننن😭💔💢!!!
♡خوب بود یا بد؟ کامنت ولایکتون؟ شما هم بامن موافقید که مدرسه جای رنجیدن است؟----------------{حساب کتاب}----------------
♡سوکا تا دیدار بعدی لایک کامنت فالو ماتانههههههههه💙🦋🫐
#Blueberry_Fan💙🦋🫐
# با...بابا...بابا...بابا
[[]]چیه هی تکرار میکنی بابا؟
# با...بابا...ب-
[[]]نگو بابا دارم با برادرات زر میزنم😐😑
$فافا، فا فوهبت دافیم الفان توفافس تونیم؟ فلد نیستیم فاهاش تار تونیم!{بابا،ما قدرت داریم الآن چیکارش کنیم؟بلد نیستیم باهاش کار کنیم!}
[[]]خواستم درموردش حرف بزنم، از فردا تمریناتتون شروع میشه.
٪تمرین؟ آها! یعنی بهمون یاد بدن چوتوری با گودرت هامون کار بوتونیم یسسس*•*!!!
[[]]ولی تمریناتتون آسون نیست،سخته. اول باید روتون یسری آزمایشات انجام بدیم که ببینیم چه موهبت هایی دارین میدونم درد داره ولی لطفاً تحمل کنید. میتونید برید، این دوتا فندق هم با خودتون ببرید(^‿^)
٪من کاگامی-چی رو برمیدارممممم^_^!
¥من... اومنی رو برمیدارم!
بعد از گفت وگو با پدرشان، از دفتر وی خارج میشوند. صبح روز بعد ساعت 7:30 آنها را بیدار میکنند تا روی آنها آزمایش انجام بدهند تا بدانند موهبت های آنها چیست.
٪وااااااووو چه خوفنه اینجا!!
[[]] صبح بخیر بچها، صبحونه خوردین؟
بچه ها_صبح بخیر اوتوساما، بله ممنون.
[[]]سوکا، الآن کی میاد اول؟
در چهره ی بچه ها علایم بیم بودن روشن است، اگرچه دیروز را ذوق داشته اند، لابد که بعد از چشم کردن این وسایل درک کرده اند که شاید این کار خطرناکی باشد یا دردش بیشتر از آنکه خیال میکردند.
پسرکِ نیم قد به جلو گام برداشت، از ترس میلرزید وبا لکنت لب گشود:«او-اوتوساما،من اول میام!»
[[]] مطمئنی اکاشی؟
$ب-بله! مطمئنم!
[[]] خیله خب، بیا اینجا تا بهت سرم تزریق کنیم.
پسرک نیم قد، روی صندلی نشست ودستش را جلو گذاشت تا بهش سرم تزریق کنند.
آندره_لطفاً تحمل کنید آرباب کوچک، چون درد زیادی دارد!
$اوهوم
آندره، سرم را توی دست اکاشی فرو میکند. از شدت درد پسرکِ نیم قد لب پایینش را میگزید. ناله های اکاشی به گوش میرسید وبرادران کوچکش نگران او بودند.
اکاشی با آن چشمای خمارش به برادران کوچکش چشم دوخت، متوجه چهره های ترسیده ونگرانی برای بچه های کوچکی که هیچ وقت این چیز های وحشتناک ودردناک را مشاهده نکردند. نفسی عمیق کشید وخود را جلوی آنها قوی نشان داد تا نترسند.
یکدفعه برای اکاشی بال ظاهر شد وپر های سپید رنگ مکان را پر کرد
[[]] آنتوان!
-بله جناب! موهبت او "گنجشکانِ بی پناه" نام دارد. می تواند با انواع پرندگان صحبت کند وحرف های آنها را بفهمد، همچنین میتواند با بال هایش پرواز کند وچیز های زیادی انجام دهد.
[[]] خوبه، به درد بخوره موراساکیبارا میای؟
&نه نمیخوام!
$نترس، حتی اگه درد زیادی داره تحمل کن من به تو ایمان دارم!
&اکا-چین..چشم اومدم!
لبخندی بر روی لبهای پسرک نیم قد آشکار شد، پسر بلند نیز به آن سرم تزریق کردند. بعد از کمی ناله و رنج، موهبتش ظهور کرد.
آنتوان_قربان، موهبتش "گرگ های باغ بنفشه" نام دارد. او میتواند به گرگی بنفش تبدیل شود و یا گل های بنفشه را کنترل کند.
[[]]هممم... نمیدونم قراره به چه دردمون بخوره ولی خوبه. کیسی بیا!
ادامه دارد...
♡هعی فردا هدیه درس 12 و 13 رو دارم||^|| دردونفرین...دردونفرینننننننننن😭💔💢!!!
♡خوب بود یا بد؟ کامنت ولایکتون؟ شما هم بامن موافقید که مدرسه جای رنجیدن است؟----------------{حساب کتاب}----------------
♡سوکا تا دیدار بعدی لایک کامنت فالو ماتانههههههههه💙🦋🫐
#Blueberry_Fan💙🦋🫐
۲.۷k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.