از اتاق اومدم بیرون و در اتاقو بستم وااای الان باید اون خ
از اتاق اومدم بیرون و در اتاقو بستم وااای الان باید اون خرس خوابالو رو بیدار کنم
البته برامن زیاد کار نداره اگه رو حرفم حرف بزنه سگ میشم
رفتم سمت اتاقش تا اومدم درو باز کنم نامجون گف
نامی: چیزه..یونا
_ها؟؟.. من؟.. بله چی شده؟؟(هل شدن)
نامی: ببین خب شوگا رو خوابش یکم حساسه و یه عادتی داره
_چ عادتی؟
نامی: راستش ما میترسیم شوگا رو از خواب بیدار کنیم چون بهمون فوش میده
_درسته میدونم اون رو خوابش حساسه
نامی: خب من میترسم بت یچیزی بگه
_نگران من نباشین
نامی: اما....
نذاشتم حرفشو ادامه بده و رفتم تو و درو بستم من میدونم این پسرو چشکلی بیدار کنم
رفتم رو تختش و کنارش نشستم
_شوگا پاشو
جواب نداد
_یونگیا
بازم جواب نداد
_شوگولی
تکون خورد و پتو رو از رو خودش کشید برا یلحظه گفتم بیدارش کردم که دیدم نهـ... اقا تازه داره حال میکنه دستمو گذاشتم رو دیکش و گفتم
_نـمـیـخـوایـ بـیـدار شـیی؟؟..
شوگا: نه برو اونور دستتو از رو دیکم بردار
_نـدارمـ مـیـخـوایـی چـیـکـار کـنـیی
شوگا: فقط گمشو
_ببین اگه دوس داری کاری کنم از درد رو زمین قلط بزنی متونی بخوابی
یکم دیکشو فشار دادم که دستمو گرفت منو برد رو تختو روم خیمه زد
شوگا: اگه جرعت داری یه بار دیگ بش دس بزن ببین چیکارت میکنم
صورتامون اندازه یه سانت با هم فاصله داشت و اونم هر دوتا دستامو گرفته بود
شوگا: عقب نمیکشی نکنه دلت میخوادش؟؟
_لعنت بت بیان خیلی خنده داری با همچین قیافه کیوتی اومدی روم خیمه زدی و فاز ددی بودن برام برداشتی؟؟ بیخیال بابا پاشو خودتو تو ایینه نگاه کن...
شوگا: ها؟(تعجب)
راستش به هر حال قصد داشتم بزنمش بخاطر همین پامو اوردم بالا یه ضربه معمولی بش زدم
(ب اونجاش... من چرا تو داستان اسمشو مینویسم خودم نمیتونم بگم چرا؟)
بخاطره حرکتی که زدم سریع از روم بلند شد و دستشو گذاشت رو دیکش و منم از فرصت استفاده کردمو فرار کردم
نگو بیخیال نشده اونم پشت سرم راه افتاد اومد دنبالم
منم تا وسطای پله ها داشتم اروم راه میرفتم که وقتی دیدم داره میاد دنبالم بدو بدو فرار کردم..
سریع رفتم سمت یکی از اعظا و دستمو گذاشتم رو شونه هاش و با چشمای بسته گفتم(از ترس)
_تو رو خدا منو از دستش نجات بده
ولی نگو که همونی که رفتم پشتشو اونجوری فشارش دادم بالا تنهش برهنه بوده..(کدوم یکی از پسراس؟.؟؟؟؟ کنجکاوم بدوننممم واووو)
اب دهنمو صدا دار قورت دادم و اروم یکی از چشمامو باز کردم و با اون رو به رو شدم....
ادامه داره..
البته برامن زیاد کار نداره اگه رو حرفم حرف بزنه سگ میشم
رفتم سمت اتاقش تا اومدم درو باز کنم نامجون گف
نامی: چیزه..یونا
_ها؟؟.. من؟.. بله چی شده؟؟(هل شدن)
نامی: ببین خب شوگا رو خوابش یکم حساسه و یه عادتی داره
_چ عادتی؟
نامی: راستش ما میترسیم شوگا رو از خواب بیدار کنیم چون بهمون فوش میده
_درسته میدونم اون رو خوابش حساسه
نامی: خب من میترسم بت یچیزی بگه
_نگران من نباشین
نامی: اما....
نذاشتم حرفشو ادامه بده و رفتم تو و درو بستم من میدونم این پسرو چشکلی بیدار کنم
رفتم رو تختش و کنارش نشستم
_شوگا پاشو
جواب نداد
_یونگیا
بازم جواب نداد
_شوگولی
تکون خورد و پتو رو از رو خودش کشید برا یلحظه گفتم بیدارش کردم که دیدم نهـ... اقا تازه داره حال میکنه دستمو گذاشتم رو دیکش و گفتم
_نـمـیـخـوایـ بـیـدار شـیی؟؟..
شوگا: نه برو اونور دستتو از رو دیکم بردار
_نـدارمـ مـیـخـوایـی چـیـکـار کـنـیی
شوگا: فقط گمشو
_ببین اگه دوس داری کاری کنم از درد رو زمین قلط بزنی متونی بخوابی
یکم دیکشو فشار دادم که دستمو گرفت منو برد رو تختو روم خیمه زد
شوگا: اگه جرعت داری یه بار دیگ بش دس بزن ببین چیکارت میکنم
صورتامون اندازه یه سانت با هم فاصله داشت و اونم هر دوتا دستامو گرفته بود
شوگا: عقب نمیکشی نکنه دلت میخوادش؟؟
_لعنت بت بیان خیلی خنده داری با همچین قیافه کیوتی اومدی روم خیمه زدی و فاز ددی بودن برام برداشتی؟؟ بیخیال بابا پاشو خودتو تو ایینه نگاه کن...
شوگا: ها؟(تعجب)
راستش به هر حال قصد داشتم بزنمش بخاطر همین پامو اوردم بالا یه ضربه معمولی بش زدم
(ب اونجاش... من چرا تو داستان اسمشو مینویسم خودم نمیتونم بگم چرا؟)
بخاطره حرکتی که زدم سریع از روم بلند شد و دستشو گذاشت رو دیکش و منم از فرصت استفاده کردمو فرار کردم
نگو بیخیال نشده اونم پشت سرم راه افتاد اومد دنبالم
منم تا وسطای پله ها داشتم اروم راه میرفتم که وقتی دیدم داره میاد دنبالم بدو بدو فرار کردم..
سریع رفتم سمت یکی از اعظا و دستمو گذاشتم رو شونه هاش و با چشمای بسته گفتم(از ترس)
_تو رو خدا منو از دستش نجات بده
ولی نگو که همونی که رفتم پشتشو اونجوری فشارش دادم بالا تنهش برهنه بوده..(کدوم یکی از پسراس؟.؟؟؟؟ کنجکاوم بدوننممم واووو)
اب دهنمو صدا دار قورت دادم و اروم یکی از چشمامو باز کردم و با اون رو به رو شدم....
ادامه داره..
۸.۹k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.