MY KILLER
P: 18
نفس عمیقی کشید. دستش رو به ارومی روی چسب زخم روی گونه اش حرکت داد. باید بیشتر حواسشو جمع میکرد. از وقتی وارد مدرسه شده فقط باعث دردسر شده
خراب شدن گوشی تهیونگ، قهر کردن جیمین، دعوای شوگا و تهیونگ و کتک کاری
فقط باید دست از رفتار های احمقانش برمیداشت
کیفش رو روی شونه هاش جابه جا کرد و بی توجه به نگاه همه ی افراد توی کلاس، رفت و روی صندلی نشست
با ندیدن تهیونگ نفس عمیقی از اسودگی کشید. جیمین هنوز نیومده بود. از شوگا هم خبری نبود البته احتمال اینکه خواب مونده باشه خیلی زیاد بود
نامجون از روی میز بلند شد و به سرعت سمت کوک رفت
_کوک حالت خوبه؟ من واقعا بابت اتفاق دیروز معذرت می..
_هیونگ چرا عذرخواهی میکنی مگه تقصیر تو بود؟
_ به هرحال بخشی از این ماجرا تقصیر من..
کوک به ارومی دستش رو روی دست نامجون گذاشت
_ممنون که نگرانمی ولی من خوبم
چند لحظه مکث کرد و بعد اضافه کرد
_قرار بود از دوست پسرت برای شغل من بپرسی
نامجون ضربه ای به پیشونیش زد
_وای فراموش کردم! معذرت میخوام
کوک پوزخندی زد و کیفش رو باز کرد
_مشکلی نیست فقط یادت نره بپرسی
نامجون با سر تایید کرد و از روی صندلی بلند شد
همزمان با بلند شدن نامجون، جیمین با چهره ای شلخته از راه رسید
_چیشده جیمین؟ چرا این شکلی شدی؟
جیمین نگاه ترسناکی به کوک کرد و بی توجه به سوالش کیفش رو روی صندلی پرت کرد
به سمت در برگشت تا از کلاس بیرون بره اما با یونگی مواجه شد که جلوی چهارچوب در ایستاده بود
_چیزی شده؟
جیمین به پسر رو به روش خیره شد
_میتونم باهات صحبت کنم یونگی؟
ابروهای پسر بزرگتر بالا رفت
_عا.. حتما
کنار در ایستاد و بعد از رد شدن جیمین، پشت سرش حرکت کرد و کوک رو با نگاه متعجبش تنها گذاشت
با نگاه سوالی به نامجون خیره شد و نامجون در جواب شونه هاش رو بالا انداخت
تهیونگ از در کلاس وارد شد و باعث اینجاد سکوت ناگهانی شد. دستش رو روی موهاش کشید و روی صندلش نشست. سرش رو کمی به سمت ردیف پشت چرخوند و نگاهی به جونگ کوک انداخت
لعنتی! اون حتی با وجود اون چسب روی گونه هاش، هنوز هم جذاب به نظر میرسید. کوک به طور تصادفی نگاهش رو چرخوند و با تهیونگ چشم تو چشم شد
انگار زمان ایستاده بود. هردو به چشم های هم خیره شده بودن و قصد قطع کردنش رو نداشتن
تهیونگ برای بار هزارم زیبایی کوک رو تحسین کرد. هنوز باورش نمیشد چطور تونست بهش مشت بزنه
با یاداوری اتفاق دیروز و دیدن کبودی های بدن کوک به فکر فرو رفت
نمیدونست دلیل عصبی شدنش چیه. اصلا چه ربطی به اون داره. نگاهش رو از کوک گرفت و سرش رو برگردوند. کوک با دست پاچگی سرش رو پایین اورد و با تصور اینکه کسی متوجه نشده، دفترش رو بیرون اورد
غافل از اینکه دو چشم نامجون با تمام وجود نگاه اون دو رو تماشا کرده بود..
نفس عمیقی کشید. دستش رو به ارومی روی چسب زخم روی گونه اش حرکت داد. باید بیشتر حواسشو جمع میکرد. از وقتی وارد مدرسه شده فقط باعث دردسر شده
خراب شدن گوشی تهیونگ، قهر کردن جیمین، دعوای شوگا و تهیونگ و کتک کاری
فقط باید دست از رفتار های احمقانش برمیداشت
کیفش رو روی شونه هاش جابه جا کرد و بی توجه به نگاه همه ی افراد توی کلاس، رفت و روی صندلی نشست
با ندیدن تهیونگ نفس عمیقی از اسودگی کشید. جیمین هنوز نیومده بود. از شوگا هم خبری نبود البته احتمال اینکه خواب مونده باشه خیلی زیاد بود
نامجون از روی میز بلند شد و به سرعت سمت کوک رفت
_کوک حالت خوبه؟ من واقعا بابت اتفاق دیروز معذرت می..
_هیونگ چرا عذرخواهی میکنی مگه تقصیر تو بود؟
_ به هرحال بخشی از این ماجرا تقصیر من..
کوک به ارومی دستش رو روی دست نامجون گذاشت
_ممنون که نگرانمی ولی من خوبم
چند لحظه مکث کرد و بعد اضافه کرد
_قرار بود از دوست پسرت برای شغل من بپرسی
نامجون ضربه ای به پیشونیش زد
_وای فراموش کردم! معذرت میخوام
کوک پوزخندی زد و کیفش رو باز کرد
_مشکلی نیست فقط یادت نره بپرسی
نامجون با سر تایید کرد و از روی صندلی بلند شد
همزمان با بلند شدن نامجون، جیمین با چهره ای شلخته از راه رسید
_چیشده جیمین؟ چرا این شکلی شدی؟
جیمین نگاه ترسناکی به کوک کرد و بی توجه به سوالش کیفش رو روی صندلی پرت کرد
به سمت در برگشت تا از کلاس بیرون بره اما با یونگی مواجه شد که جلوی چهارچوب در ایستاده بود
_چیزی شده؟
جیمین به پسر رو به روش خیره شد
_میتونم باهات صحبت کنم یونگی؟
ابروهای پسر بزرگتر بالا رفت
_عا.. حتما
کنار در ایستاد و بعد از رد شدن جیمین، پشت سرش حرکت کرد و کوک رو با نگاه متعجبش تنها گذاشت
با نگاه سوالی به نامجون خیره شد و نامجون در جواب شونه هاش رو بالا انداخت
تهیونگ از در کلاس وارد شد و باعث اینجاد سکوت ناگهانی شد. دستش رو روی موهاش کشید و روی صندلش نشست. سرش رو کمی به سمت ردیف پشت چرخوند و نگاهی به جونگ کوک انداخت
لعنتی! اون حتی با وجود اون چسب روی گونه هاش، هنوز هم جذاب به نظر میرسید. کوک به طور تصادفی نگاهش رو چرخوند و با تهیونگ چشم تو چشم شد
انگار زمان ایستاده بود. هردو به چشم های هم خیره شده بودن و قصد قطع کردنش رو نداشتن
تهیونگ برای بار هزارم زیبایی کوک رو تحسین کرد. هنوز باورش نمیشد چطور تونست بهش مشت بزنه
با یاداوری اتفاق دیروز و دیدن کبودی های بدن کوک به فکر فرو رفت
نمیدونست دلیل عصبی شدنش چیه. اصلا چه ربطی به اون داره. نگاهش رو از کوک گرفت و سرش رو برگردوند. کوک با دست پاچگی سرش رو پایین اورد و با تصور اینکه کسی متوجه نشده، دفترش رو بیرون اورد
غافل از اینکه دو چشم نامجون با تمام وجود نگاه اون دو رو تماشا کرده بود..
۱۴.۴k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.