سناریو ران هایتانی هنتای
*درخواستی*
دوست ندارید نخونید
(از زبان ا.ت)
حوصلم سر رفته ران هم سرکاره یک دفعه ران اومد ولی مست بود!
(از زبان ران)
با ریندو و سانزو رفته بودم بار و مست کرده بودم ا.ت فهمید مستم و ترسید و رفت عقب یه پوزخند زدم و رفتم جلوش و اون رفت عقب تا خورد به دیوار رفتم از رونش بلندش کردم و لبشو مک میزدم و ازش جدا شدم آب دهنامون به هم وصل شده بود دیگع نمیتونستم خودمو کنترل کنم همینتور که ازش لب میگرفتم بردمش تو اتاق و گذاشتمش رو تخت و لباساشو در آوردم و خوابوندمش رو تخت و لباسای خودمم در اوردم و دوباره لبشو بوسیدم و کیس مارک گذاشتم و سینه اش رو مک میزدم و اون هم ناله میکرد و منم دیگه تحمل نداشتم و دوتا از انگشتام رو کردم توش و ناله ی بلندی کشید
ا.ت:آه ران بس کن آه
ران:بیبی من الان اسمم ران نیست(پس عنه🗿)
ا.ت:آه..با..باشه ددی(زهر مار)
ران:آفرین بیبی
*انگشتاشو کشید بیرون و چیز ا.ت رو خورد*
ا.ت:آه ددی ضعف کردم
ران از چیز ا.ت جدا شد و سینش رو فشار داد وقتی سر سینش برجسته شد بایکی شون بازی میکرد و یکی رو مک می زد و ا.ت ناله میکرد ران پاهای سنجو رو باز کرد و چیزشو به چیز ا.ت میمالوند و یک دفعه دیکشو کرد تو ا.ت و اون جیق زد
ا.ت:بکش بیرون درد داره آه
ران:نه نه صبر میکنم عادت کنی
و ا.ت عادت کرد و ران شروع کرد محکم توش تلمبه زدن *بعد از یک ساعت عبادت* گرفتن خوابیدن🗿
«فلش بک به4سال بعد»
بچه:من انجیر میخوام مامان (🗿🗿🗿)
ا.ت:به بابات بگو
بچه:بابا من انجیر میخوام
ران:باشه عزیزم بعد برات میخرم
بچه:مامان بچه چطور به وجود میاد؟
ا.ت:اممم از بابات بپرس
بچه:بابا جواب بده
ران:مامان بابا میرن میخوابن لک لکا براشون بچه میارن
بچه:من داداش میخوام(دختره)
ران:نمیدونم از کجا بزنم پسر شه
ا.ت:ران نزار این ماهیتابه رو بکنم توت🔪(🗿🚬)
ران:من امشب یک چیز بهتر میکنم توت😏
(از زبان سنجو ☆نویسنده☆)
و بله برای بچه صاحب یک داداش کوچولو شد🗿🚬
میدونم ریدم به روم نیارید
دوست ندارید نخونید
(از زبان ا.ت)
حوصلم سر رفته ران هم سرکاره یک دفعه ران اومد ولی مست بود!
(از زبان ران)
با ریندو و سانزو رفته بودم بار و مست کرده بودم ا.ت فهمید مستم و ترسید و رفت عقب یه پوزخند زدم و رفتم جلوش و اون رفت عقب تا خورد به دیوار رفتم از رونش بلندش کردم و لبشو مک میزدم و ازش جدا شدم آب دهنامون به هم وصل شده بود دیگع نمیتونستم خودمو کنترل کنم همینتور که ازش لب میگرفتم بردمش تو اتاق و گذاشتمش رو تخت و لباساشو در آوردم و خوابوندمش رو تخت و لباسای خودمم در اوردم و دوباره لبشو بوسیدم و کیس مارک گذاشتم و سینه اش رو مک میزدم و اون هم ناله میکرد و منم دیگه تحمل نداشتم و دوتا از انگشتام رو کردم توش و ناله ی بلندی کشید
ا.ت:آه ران بس کن آه
ران:بیبی من الان اسمم ران نیست(پس عنه🗿)
ا.ت:آه..با..باشه ددی(زهر مار)
ران:آفرین بیبی
*انگشتاشو کشید بیرون و چیز ا.ت رو خورد*
ا.ت:آه ددی ضعف کردم
ران از چیز ا.ت جدا شد و سینش رو فشار داد وقتی سر سینش برجسته شد بایکی شون بازی میکرد و یکی رو مک می زد و ا.ت ناله میکرد ران پاهای سنجو رو باز کرد و چیزشو به چیز ا.ت میمالوند و یک دفعه دیکشو کرد تو ا.ت و اون جیق زد
ا.ت:بکش بیرون درد داره آه
ران:نه نه صبر میکنم عادت کنی
و ا.ت عادت کرد و ران شروع کرد محکم توش تلمبه زدن *بعد از یک ساعت عبادت* گرفتن خوابیدن🗿
«فلش بک به4سال بعد»
بچه:من انجیر میخوام مامان (🗿🗿🗿)
ا.ت:به بابات بگو
بچه:بابا من انجیر میخوام
ران:باشه عزیزم بعد برات میخرم
بچه:مامان بچه چطور به وجود میاد؟
ا.ت:اممم از بابات بپرس
بچه:بابا جواب بده
ران:مامان بابا میرن میخوابن لک لکا براشون بچه میارن
بچه:من داداش میخوام(دختره)
ران:نمیدونم از کجا بزنم پسر شه
ا.ت:ران نزار این ماهیتابه رو بکنم توت🔪(🗿🚬)
ران:من امشب یک چیز بهتر میکنم توت😏
(از زبان سنجو ☆نویسنده☆)
و بله برای بچه صاحب یک داداش کوچولو شد🗿🚬
میدونم ریدم به روم نیارید
۷۱۲
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.