پارت ۳
پارت ۳
از اتاق رفتم بیرون هر چند لباسام خوب بود ولی چون خونگی بود و یه جای جدیدم خجالت میکشیدم اینجا چقدر بزرگه
؟؟؟ : بالاخره بیدار شدی ؟
برگشتم سمت صدا و داداش همون پسره رو دیدم
رین : او ببخشید من ریندو هایتانی ام و تو
ریکو : منم ریکو .... ام خوشبختم ( چون کرم دارم فعلا فامیلش رو نمیگم 😁)
رین : نیاز نیست رسمی باشی به هر حال اینجا خونه ی جدیدته
ریکو : چییییییییییی ( داد)
رین : گوشم کر شد خفهههه
ران : اینجا چه خبره
برگشتم سمت صدا و اونو دیدم یکم رفتم عقب
رین : چی شده ریکو
ریکو : ......
رفتم سمت ریندو سان و پشتش ایستادم
ران : ای بابا باز چی شده ( برای ترسی که ریکو ازش داره عصبی شده )
رین : نمیدونم بهتره فعلا بری
ران رفت تو اتاقش
ریندو سان منو برد تو سالن و نشست پیشم
رین : ریکو چی شده
ریکو : ه......هیچی
رین : بگو
ماجرا رو تعریف کردم
رین خندید
رین : پس که اینطور درست حدس زدم
اندر ذهن رین : پس این دختر مورد علاقه ی رانه هر چند تازه دیدتش ولی به هر حال اینه رین : باید به این کاراش عادت کنی
ریکو : چ......چی نه نه چرا ( از اون نقطه چین شروع به گریه کرد )
رین : ناراحت نباش تو از الان مال اونی
با این حرفش شوکه شدم یعنی چی مال اونم
رین : بهتره بری پیشش مطمئنم چون ازش ترسیدی ازت ناراحته
ریکو : ب....باشه
از اتاق رفتم بیرون هر چند لباسام خوب بود ولی چون خونگی بود و یه جای جدیدم خجالت میکشیدم اینجا چقدر بزرگه
؟؟؟ : بالاخره بیدار شدی ؟
برگشتم سمت صدا و داداش همون پسره رو دیدم
رین : او ببخشید من ریندو هایتانی ام و تو
ریکو : منم ریکو .... ام خوشبختم ( چون کرم دارم فعلا فامیلش رو نمیگم 😁)
رین : نیاز نیست رسمی باشی به هر حال اینجا خونه ی جدیدته
ریکو : چییییییییییی ( داد)
رین : گوشم کر شد خفهههه
ران : اینجا چه خبره
برگشتم سمت صدا و اونو دیدم یکم رفتم عقب
رین : چی شده ریکو
ریکو : ......
رفتم سمت ریندو سان و پشتش ایستادم
ران : ای بابا باز چی شده ( برای ترسی که ریکو ازش داره عصبی شده )
رین : نمیدونم بهتره فعلا بری
ران رفت تو اتاقش
ریندو سان منو برد تو سالن و نشست پیشم
رین : ریکو چی شده
ریکو : ه......هیچی
رین : بگو
ماجرا رو تعریف کردم
رین خندید
رین : پس که اینطور درست حدس زدم
اندر ذهن رین : پس این دختر مورد علاقه ی رانه هر چند تازه دیدتش ولی به هر حال اینه رین : باید به این کاراش عادت کنی
ریکو : چ......چی نه نه چرا ( از اون نقطه چین شروع به گریه کرد )
رین : ناراحت نباش تو از الان مال اونی
با این حرفش شوکه شدم یعنی چی مال اونم
رین : بهتره بری پیشش مطمئنم چون ازش ترسیدی ازت ناراحته
ریکو : ب....باشه
۱۵.۸k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.