2 Part
" فیک مافیای دروغگو "
رسیدم خونه. با کلید، درو باز کردم. بوی خوبی میومد. بوی غذا. گرسنه هم بودم. سریع رفتم سمت آشپزخونه. یه مردی داخل بود. ( * )
ا/ت: تو کی هستی؟
*: اممم سلام. ببخشید. من برای تمیزکاری، پختن و ...
ا/ت: نمیخواد دیگه بگی. بابام تورو استخدام کرده؟
*: بله پدرتون.
ا/ت: برو سر کارت.
از بابا چنین کارایی برنمیومد. برای چی یه مرد؟
بعد از اون یه دوش چند دقیقه ای گرفتم، موهامو خشک کردم. گوشیمو روشن کردم. همونطور که فکر میکردم، خیلی سریع عکس پرونده هارو فرستاده بود. نگاهی بهشون کردم و اشکالاتش رو دراوردم. خیلی باعجله درستشون کرده بود. بهش پیام دادم که اصلاح کنه.
لباسی رو انتخاب کردم و پوشیدم. ( اسلاید 2 )
آرایش کردم و تمام. رفتم پایین.
*: ببخشید درست کردن غذا تموم شد. الان میل میکنید؟
ا/ت: نه وقت ندارم. دیگه باید برم.
چشمم به سیب زمینی ها افتاد.
ا/ت: اونارو بده میبرم.
سوار ماشین شدم و شروع کردم به رانندگی. در همون حین، سیب زمینی هارو میخوردم. دستپختش از قبلیه بهتره البته نمیشه همینطوری از روی یه سیب زمینی فهمید ولی به هرحال...
...
لایک
♥️ منتظر پارت بعدی باشید.
رسیدم خونه. با کلید، درو باز کردم. بوی خوبی میومد. بوی غذا. گرسنه هم بودم. سریع رفتم سمت آشپزخونه. یه مردی داخل بود. ( * )
ا/ت: تو کی هستی؟
*: اممم سلام. ببخشید. من برای تمیزکاری، پختن و ...
ا/ت: نمیخواد دیگه بگی. بابام تورو استخدام کرده؟
*: بله پدرتون.
ا/ت: برو سر کارت.
از بابا چنین کارایی برنمیومد. برای چی یه مرد؟
بعد از اون یه دوش چند دقیقه ای گرفتم، موهامو خشک کردم. گوشیمو روشن کردم. همونطور که فکر میکردم، خیلی سریع عکس پرونده هارو فرستاده بود. نگاهی بهشون کردم و اشکالاتش رو دراوردم. خیلی باعجله درستشون کرده بود. بهش پیام دادم که اصلاح کنه.
لباسی رو انتخاب کردم و پوشیدم. ( اسلاید 2 )
آرایش کردم و تمام. رفتم پایین.
*: ببخشید درست کردن غذا تموم شد. الان میل میکنید؟
ا/ت: نه وقت ندارم. دیگه باید برم.
چشمم به سیب زمینی ها افتاد.
ا/ت: اونارو بده میبرم.
سوار ماشین شدم و شروع کردم به رانندگی. در همون حین، سیب زمینی هارو میخوردم. دستپختش از قبلیه بهتره البته نمیشه همینطوری از روی یه سیب زمینی فهمید ولی به هرحال...
...
لایک
♥️ منتظر پارت بعدی باشید.
۱۵.۰k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.