برنامه نویس من!
part ¹
سلام من ات هستم.
۲۴ سالمه و ۳ ساله ازدواج کردم.
امروز تمام تلاشام داشت نتیجه میداد.
بعد از یک سال زحمت کشیدن سر نوشتن و درست کردن این برنامه موفق شدم توی این مسابقه شرکت کنم و فردا نتایج رو اعلام میکردن.
امروز اولین روز استراحتم بود.
توی کل این سال شاید ۱ ماه در کل استراحت کرده باشم.
ولی اگه برنده بشم ارزششو داره!
روی مبل نشسته بودم که نامجون اومد.
انگار ناراحت بود:چه عجب کارت تموم شد!
ات:نامجوناا خودت میدونی...
نامی:چیزی نشنوم ات
و بعد به سمت میز عذا که از قبل اماده کرده بود رفت و پشتش نشست.
:تو حتی با اینکه چشمات ضعیفه و باید از عینک استفاده کنی اینکارو نکردی!
فقط میخام چشمت از قبل ضعیف تر شده باشه ات!
میدونی که چیکار میکنم.
ترسیده بودم .
اگ واقعا چشمام بیشتر صعیف شده باشه چی؟
اروم بدون حرفی رفتم پشت میز و منم مشغول خوردن ناهارم شدم.
ادامه دارد.....
سلام من ات هستم.
۲۴ سالمه و ۳ ساله ازدواج کردم.
امروز تمام تلاشام داشت نتیجه میداد.
بعد از یک سال زحمت کشیدن سر نوشتن و درست کردن این برنامه موفق شدم توی این مسابقه شرکت کنم و فردا نتایج رو اعلام میکردن.
امروز اولین روز استراحتم بود.
توی کل این سال شاید ۱ ماه در کل استراحت کرده باشم.
ولی اگه برنده بشم ارزششو داره!
روی مبل نشسته بودم که نامجون اومد.
انگار ناراحت بود:چه عجب کارت تموم شد!
ات:نامجوناا خودت میدونی...
نامی:چیزی نشنوم ات
و بعد به سمت میز عذا که از قبل اماده کرده بود رفت و پشتش نشست.
:تو حتی با اینکه چشمات ضعیفه و باید از عینک استفاده کنی اینکارو نکردی!
فقط میخام چشمت از قبل ضعیف تر شده باشه ات!
میدونی که چیکار میکنم.
ترسیده بودم .
اگ واقعا چشمام بیشتر صعیف شده باشه چی؟
اروم بدون حرفی رفتم پشت میز و منم مشغول خوردن ناهارم شدم.
ادامه دارد.....
۱۸.۱k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.