یا زهرا ص 🖤
عاشق شده است دانه به دانه هزار بار
دل خون و سینه چاک و برافروخته انار
.
فریاد بی صداست ترک های پیکرش
از بس که خورده خونِ دل از دست روزگار
.
پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینه ی دستان شاخسار
.
در سرزمین گرم ، انار آتشین شود
یاقوت را می آورد آتش فشان به بار
.
با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار
.
آن میوه ای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر است بر زبانش ، فی الیل و النهار
.
آن میوه ای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار
.
آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار
.
نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار
.
آن نام را می آورم ، اما نه بی وضو
دل را به آب می زنم ، اما نه بی گدار
.
جبر آن زمان که پشت در خانه اش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار
.
رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی محمد است به معراج رهسپار
.
شد عرصه گاه تنگ ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند ، استوار
.
برگشت زخم خورده ، ولی فاتح نبرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار
.
در خون خضاب شد تن یاران بعد از او
آن ها که نام ” فاطمه ” را می زنند جار
.
من از کدام یک بنویسم که بوده اند
حَجّاج ها به ورطه ی تاریخ بی شمار
.
آنها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچه های احمری از خونِ این تبار
.
از کربلا به واقعه فَخ رسیده ایم
از عمق ناگوارترین ها به ناگوار
.
محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبه های دار
.
بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم می کند حسنک را به سنگسار
.
در لمعه الدمشقیه جاری ست همچنان
خون شهید اول و ثانی چون آبشار
.
اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه
نام علی ست روی لبِ شیعه آشکار
.
بیت از هلالی جُغتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار
.
” جان خواهم از خدا نه یکی ، بلکه صد هزار
تا صد هزار بار بمیرم برای یار “
.
فرق است ، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است ، راه بی حدی از شعر تا شعار
.
اینک مدافعان حرم شعله پرورند
تا در بیاورند از آن دودمان دمار
.
با تیغ آبدیده ای از نوع اعتقاد
با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار
.
زهراست مادر من و من بی قرار او
آن نام را می آورم آری به افتخار
.
آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده می آیند و او سوار
.
فریاد می زنند که سر خم کنید ، هان
تا از صراط بگذرد آیات سجده دار
.
هرجا نگاه می کنم آنجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار
.
اینها که گفته ایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه مصمم ، امیدوار …
.
دل خون و سینه چاک و برافروخته انار
.
فریاد بی صداست ترک های پیکرش
از بس که خورده خونِ دل از دست روزگار
.
پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینه ی دستان شاخسار
.
در سرزمین گرم ، انار آتشین شود
یاقوت را می آورد آتش فشان به بار
.
با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار
.
آن میوه ای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر است بر زبانش ، فی الیل و النهار
.
آن میوه ای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار
.
آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار
.
نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار
.
آن نام را می آورم ، اما نه بی وضو
دل را به آب می زنم ، اما نه بی گدار
.
جبر آن زمان که پشت در خانه اش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار
.
رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی محمد است به معراج رهسپار
.
شد عرصه گاه تنگ ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند ، استوار
.
برگشت زخم خورده ، ولی فاتح نبرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار
.
در خون خضاب شد تن یاران بعد از او
آن ها که نام ” فاطمه ” را می زنند جار
.
من از کدام یک بنویسم که بوده اند
حَجّاج ها به ورطه ی تاریخ بی شمار
.
آنها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچه های احمری از خونِ این تبار
.
از کربلا به واقعه فَخ رسیده ایم
از عمق ناگوارترین ها به ناگوار
.
محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبه های دار
.
بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم می کند حسنک را به سنگسار
.
در لمعه الدمشقیه جاری ست همچنان
خون شهید اول و ثانی چون آبشار
.
اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه
نام علی ست روی لبِ شیعه آشکار
.
بیت از هلالی جُغتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار
.
” جان خواهم از خدا نه یکی ، بلکه صد هزار
تا صد هزار بار بمیرم برای یار “
.
فرق است ، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است ، راه بی حدی از شعر تا شعار
.
اینک مدافعان حرم شعله پرورند
تا در بیاورند از آن دودمان دمار
.
با تیغ آبدیده ای از نوع اعتقاد
با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار
.
زهراست مادر من و من بی قرار او
آن نام را می آورم آری به افتخار
.
آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده می آیند و او سوار
.
فریاد می زنند که سر خم کنید ، هان
تا از صراط بگذرد آیات سجده دار
.
هرجا نگاه می کنم آنجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار
.
اینها که گفته ایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه مصمم ، امیدوار …
.
۱۶.۸k
۱۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.