فیک اشتباه جوانی پارت ۷

◈ᴬ ᵐᶦˢᵗᵃᵏᵉ ᵒᶠ ʸᵒᵘᵗʰ ◈
ᴾᵃʳᵗ ⁷
◆◇◇◇◇◇◇◇◇◇◆
"چند مین بعد"
وقت استراحت بود هر دو بلند شدند و رفتن سالن غذا خوری جولیا برا خودش غذا گرفت

کوک: امروز با من غذا بخور

جولیا: جانم؟

کوک: من یه حرف رو دوبار تکرار نمیکنم

جولیا: باشه

جولیا رفت نشست سر میزی که کوک بود نشست و شروع به غذا خوردن کرد هنو ۱۰ دقیقه ای نگذشته بود که کوک از روی صندلی بلند شد

کوک: خانوم کیم من باید یرم

جولیا: چیزی شده میخوایین همراه تون بیام

کوک: نه ممنون کار خاصی ندارم فقط میرم به خانوادم سر بزنم

جولیا: باشه پس خداحافظ

جونگ کوک رفت و جولیا تنها مون به غذا خودنش ادامه حوصلش به کل سر رفت بود که دوستش با غذا تو دستش اومد جلوی میز جولیا نشست

سوهی: سلام چطوری خانم خانما

جولیا: هیعی خوبم تو چطور چخبرا

سوهی: خبرای اصلی که پیش توئه

جولیا: منظورت چیه کدوم خبرا

سوهی: منظورم مدیر عامل جدید

جولیا: که چی؟

سوهی: دیدی چقدر جذابه و خوشتیپه

جولیا: وای

سوهی: رفتارش چطور بود از تو خوشش اومد ها بگو

جولیا: گند اخلاقه نمیدونم از من خوشش اومده یا نه

سوهی: بنطرت ازدواج کرده

جولیا: نمیدونم شاید نکرده باشه اما اگه ازدواج کرده باش چی

سوهی: دیدی تو هم ازش خوشت میاد

جولیا: اره خوب خیلی جداب و دختر کشه

سوهی: بنطر من که ازدواج نکرده از مدیر اصلی شنیدم که ۲۵ سالشه

جولیا: شاید کرده شایدم نه اووف ولش میخام غذامو بخورم

سوهی: باشه بخور کوفتت شه

جولیا: کوفت خودتت شه ای وا
اول‌این‌پستو‌لایک‌کن‌بعد‌برو‌بعدب‌رو‌بخون
#فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو
#فیک_جونگکوک #اسمات #وانشات