دختر فراموش شده part 37
دختر فراموش شده
پارت 37
جیمین )
نگاهی به ساعت کردم 8 صبح بود
ته : داداش داشتی تو خاب ناله میکردی چیزی شده ؟
دیگه به چشمامم اعتماد نداشتم سریع لباس جی وونو کردم تنش و بغلش کردم و از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم و به هانا زنگ زدم ... نگران بودم شاید کابوسم واقعی شه
بوق ... مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا بعدا ...
لرز تمام بدنمو گرفته بود نکنه ...
سرعتمو از 50 به هشتاد کیلومتر در ساعت تغییر دادم
* بابا ارومتر برون !
چند دقیقه بعد رسیدیم در در شرکت هانا ... بی توجه به نگهبانا وارد شرکت شدم
نگهبانا اولش میخاستن جلومو بگیرن اما با دیدن جی وون چیزی نگفتن
جی وون پشت سرم راه میومد نگاهی به نگهبانا کرد که متعجب بودن گفت
* شرمنده هااا بابام امروز یکم خل شده !
بی توجه به منشی هانا که هی داد میزد اقا کجا میری باید وقت قبلی داشته باشی وارد اتاق شدم ...
هانا یه اسپری اب توی دستش بود و داشت به گلا اب میداد
+ هاناااا
با صدای من برگشت سمتم
- عه جیمین اومدی ؟
با لحن معترضانه ای پرسیدم
+ چرا گوشیت خاموشهههه
- عوم ببخشید شارژ نداشت
هانا )
جیمین اروم چند قدم سمتم برداشت و بعد در کمال تعجب بغلم کرد و دستشو روی موهام گذاشت ...
+ فکر کردم دوباره رفتی !
متعجب پرسیدم
- کجا ؟
جیمین نفس همیقی کشید و منو از اغوشش بیرون اورد
+ خب بیا بریم !
- کجا ؟
+ خونه مادرم
- وااای مادرت ؟
+ اوهوم مگه چطور ؟
- مطمئنا مامانت منو میکشه اگه بفهمه ...
جیمین ادامه داد
+ نوشو بهش نشون ندادی !
- دقیقا
/ هانا میدونستی ...
با صدای یون هی از جا پریدم جیمین و کنار زدم تا پشت سرشو ببینم یون هی از در اومده بود تو و داشت چایی میخورد و سرش توی گوشیش بود
/ میدونستی سهامتون گرون تر شده ؟
و بعد با قیافه خوشحال سرشو اورد بالا ... به محض دیدن جیمین مث فواره همه چایی که توی دهنش بودو تف کردن بیرون و شروع به سرفه کردن کردن ... دویدم سمتش و چند بار زدم تو کمرش تا دست از سرفه کردن برداشت
/ این ... اینج..ا چیکار میک..نه ؟
جیمین مردمک چشماشو به سمت بالا پر داد
+ این اسم داره کوفته !
چشمام اندازه نلبکی شد
- جیمین تو الان چی گفتی ؟
یون هی ناباورانه سمت من برگشت
/ شنیدی ؟! بهم گفت کوفته !
جیمین متعجب نگاهی کرد
+ چیز بدی گفتم
- صب کن ببینم مگه تو فراموشی نداشتی ؟ لقب بچگی یون هیو از کجا میدونی ؟
جیمین یکی کوفت تو پیشونیش
+ خاطراتم الان دوساله که برگشته کجای کاری ؟
یون هی نابلاورانه لیوان چایی رو ول کرد رو زمین و لیوان هزار تیکه شد و مقداریش رو پام ریخت
- یاااا سوختم جلو پاتو نگاه کن
/ یکی بگه اینجا چه خبره ؟
- ببین یون هی جان ...
جیمین پرید وسط حرفم
+ کوفته خانوم من الان از وجود بچم با خبرم و به زودی میخام با هانا ازدواج کنم
/ یااا صب کن ببینم گفتی ازدواج ؟
- گفتی بچم راستی جی وون کجاست ؟
+ پشت سر من اومد مگه اینجا نیست
دور و برمو نگاه کردم هیچ اثری از جی وون نبود
/ یاااا خانوم کیم تو که زدی بچه رو گم کردییی!
- من نکردممم دست جیمین بوود
/ اخه اسکل کی بچشو میده دست جیمین دست پاچلفتی ؟!
+ من دست پا چلفتیم ؟
/ نه ببخشید عمم دست پاچلفتیه زده بچشو گم کرده
+ یااا هانا یچیزی بهش بگو
/ هانا جرعت داری طرف جیمینو بگیر باهات کات میکنم !
تو سری به خودم زدم و فحشی نثار هر دوتاشون کردم داد زدم
- جی وون گم شدههههههه بسهههه
+ ای وای گم شده
/ راس میگه بهتره پیداش کنیم
جیمین ویون هی برای پیدا کردن جی وون از اتاق خارج شدن ! با هول و ولا از اتاق خارج شدم و رفتم سمت اتاقش ... خالی بود !
بی درنگ رفتم تو اتاقم و مانیتور دوربینای مدار بسته رو روشن کردم !
واااای نه رفته سمت در خروجی اما بعد از اون دیگه دوربینی نبود ...
دویدم سمت اتاق پخش و توی میکروفونی که توی کل شرکت پخش میشد تکرار کردم !
پارت 37
جیمین )
نگاهی به ساعت کردم 8 صبح بود
ته : داداش داشتی تو خاب ناله میکردی چیزی شده ؟
دیگه به چشمامم اعتماد نداشتم سریع لباس جی وونو کردم تنش و بغلش کردم و از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم و به هانا زنگ زدم ... نگران بودم شاید کابوسم واقعی شه
بوق ... مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا بعدا ...
لرز تمام بدنمو گرفته بود نکنه ...
سرعتمو از 50 به هشتاد کیلومتر در ساعت تغییر دادم
* بابا ارومتر برون !
چند دقیقه بعد رسیدیم در در شرکت هانا ... بی توجه به نگهبانا وارد شرکت شدم
نگهبانا اولش میخاستن جلومو بگیرن اما با دیدن جی وون چیزی نگفتن
جی وون پشت سرم راه میومد نگاهی به نگهبانا کرد که متعجب بودن گفت
* شرمنده هااا بابام امروز یکم خل شده !
بی توجه به منشی هانا که هی داد میزد اقا کجا میری باید وقت قبلی داشته باشی وارد اتاق شدم ...
هانا یه اسپری اب توی دستش بود و داشت به گلا اب میداد
+ هاناااا
با صدای من برگشت سمتم
- عه جیمین اومدی ؟
با لحن معترضانه ای پرسیدم
+ چرا گوشیت خاموشهههه
- عوم ببخشید شارژ نداشت
هانا )
جیمین اروم چند قدم سمتم برداشت و بعد در کمال تعجب بغلم کرد و دستشو روی موهام گذاشت ...
+ فکر کردم دوباره رفتی !
متعجب پرسیدم
- کجا ؟
جیمین نفس همیقی کشید و منو از اغوشش بیرون اورد
+ خب بیا بریم !
- کجا ؟
+ خونه مادرم
- وااای مادرت ؟
+ اوهوم مگه چطور ؟
- مطمئنا مامانت منو میکشه اگه بفهمه ...
جیمین ادامه داد
+ نوشو بهش نشون ندادی !
- دقیقا
/ هانا میدونستی ...
با صدای یون هی از جا پریدم جیمین و کنار زدم تا پشت سرشو ببینم یون هی از در اومده بود تو و داشت چایی میخورد و سرش توی گوشیش بود
/ میدونستی سهامتون گرون تر شده ؟
و بعد با قیافه خوشحال سرشو اورد بالا ... به محض دیدن جیمین مث فواره همه چایی که توی دهنش بودو تف کردن بیرون و شروع به سرفه کردن کردن ... دویدم سمتش و چند بار زدم تو کمرش تا دست از سرفه کردن برداشت
/ این ... اینج..ا چیکار میک..نه ؟
جیمین مردمک چشماشو به سمت بالا پر داد
+ این اسم داره کوفته !
چشمام اندازه نلبکی شد
- جیمین تو الان چی گفتی ؟
یون هی ناباورانه سمت من برگشت
/ شنیدی ؟! بهم گفت کوفته !
جیمین متعجب نگاهی کرد
+ چیز بدی گفتم
- صب کن ببینم مگه تو فراموشی نداشتی ؟ لقب بچگی یون هیو از کجا میدونی ؟
جیمین یکی کوفت تو پیشونیش
+ خاطراتم الان دوساله که برگشته کجای کاری ؟
یون هی نابلاورانه لیوان چایی رو ول کرد رو زمین و لیوان هزار تیکه شد و مقداریش رو پام ریخت
- یاااا سوختم جلو پاتو نگاه کن
/ یکی بگه اینجا چه خبره ؟
- ببین یون هی جان ...
جیمین پرید وسط حرفم
+ کوفته خانوم من الان از وجود بچم با خبرم و به زودی میخام با هانا ازدواج کنم
/ یااا صب کن ببینم گفتی ازدواج ؟
- گفتی بچم راستی جی وون کجاست ؟
+ پشت سر من اومد مگه اینجا نیست
دور و برمو نگاه کردم هیچ اثری از جی وون نبود
/ یاااا خانوم کیم تو که زدی بچه رو گم کردییی!
- من نکردممم دست جیمین بوود
/ اخه اسکل کی بچشو میده دست جیمین دست پاچلفتی ؟!
+ من دست پا چلفتیم ؟
/ نه ببخشید عمم دست پاچلفتیه زده بچشو گم کرده
+ یااا هانا یچیزی بهش بگو
/ هانا جرعت داری طرف جیمینو بگیر باهات کات میکنم !
تو سری به خودم زدم و فحشی نثار هر دوتاشون کردم داد زدم
- جی وون گم شدههههههه بسهههه
+ ای وای گم شده
/ راس میگه بهتره پیداش کنیم
جیمین ویون هی برای پیدا کردن جی وون از اتاق خارج شدن ! با هول و ولا از اتاق خارج شدم و رفتم سمت اتاقش ... خالی بود !
بی درنگ رفتم تو اتاقم و مانیتور دوربینای مدار بسته رو روشن کردم !
واااای نه رفته سمت در خروجی اما بعد از اون دیگه دوربینی نبود ...
دویدم سمت اتاق پخش و توی میکروفونی که توی کل شرکت پخش میشد تکرار کردم !
۷۹.۷k
۲۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.