ازدواج اجباری پارت4
ازدواج اجباری پارت4
+ولی اجوما من نمیخواهم برم
اجوما:دخترم برو اگر میخواهی تن روی ارباب را نبینی
+باشه
رفتن ات پیش کوک
+چکار من داری اقای جئون
_مامانم بهت نگفته که به من بگی کوک
+این ازدواج اجباری هست نمیخواهم باهات صمیمی بشم
حالا چیکارم داشتی
_داشت یادم میرفت میخواستم قوانین را بهت بگم
+باشه
_قوانین
1تا ساعت ده باید خونه باشی
2به هیچ وجه بار نری (بار یعنی محل مشروب خواری یا پارتی)
3 دوستات را اینجا دعوت نکنی
+داشت اری را بهم میگفت که از خود بی خود شدم و زدم توی گوشش
_چرا زدیتو گوش من دلت تنبیه میخواد (با داد و عصبانیت)
+عمدی نبود
_زر نزن و برو تو اتاقت
+باشه هرکاری کنز دیگر نمیتوانی باهام اشتی کنی (با بغض و گریه)
(ویو کوک)
خیلی کیوت شده بود ولی نمیدونم چرا سرش داد زدم باید برم پیشش و ازش عزرخواهی کنم درین درین درین
اه گوشیم زنگ خورد
بله کیه
م.ک: الو پسرم من امشب با دوستام و دختراشون و مامان ات میایم خونه شما
باشه خداحافظ
_اجوما(با داد)
اجوما:بله قربان
_مامانم بادوستاش میاد اینجا همه چیز را اماده کن
اجوما: بله قربان
(ویو کوک)
رفتم پیش ات در زدم
+کیه
_درو باز کن
+گمشو
یهو دیدم در واز شد
+مگه نگف...
_باید اماده شی مامانم بادوستاش و مامانت میان اینجا
+هی حتی ازم معزرت خواهی هم نکردی
_معزرت میخواهم
میخواهم یه چیزی بهت بگم
+بگو
_من رئیس بزرگ ترین بند مافیا دنیا هستم
+هاااااا
_چته
+مامانم پیام داده سه دقیقه دیگه میرسن
_باشه من میرم تو هم سریع بیا
+باشه
کوک که رفت بیرون موهامو درست کردم و یک لباس ابی با شلوار سفید پوشیدم و رفتم داشتم میدویدم که دیدم همسایه های مامان کوک مامان میا و لیا و مامان جسی و جک هستن
_عزیزم بیا پایین
+باشه اومدم
وقتی اومدم دیدم چشای لیا و جسی قرمز شده
م.ا:جسی ولیا و میا می خواهین با ات برین بالا
جسی ولیا گفتن بله ولی میا گفت نه منم به کوک گفتم بیاد بیرون کاریش دارم
_چته
+کاری کن من با لیا و جسی نرم اون دوتا تورو دوست دارن و حتما به من اسیب میزنن
_باشه ولی شرت داره
+چیه
_اینکه الان منو ببوسی
+چییییی
خجالت میکشیدم ولی گفتم باشه
منم یه بوس کوچولوش کردم و میخواستم برم که کوک منو گرفت و گفت
_کجا دختر کوچولو
+اولن من کوچولو نیستم
دومن پیش مامانم
هنوز حرفم تمام نشده بود که کوک منو بوسید
سرخ شده بودم بعد من سریع تمامش کردم و گفتم داری چیکار میکنی
داشتم زنمو میبوسیدم
دست کوک محکم گرفتم و رفتیم داخل
م.ا :ات و دخترا برین بالا
+چشم
_نه من نمیزارم زنم بره بالا
+اینقدر خوشحال بودم که نگو
م.ا :ولی کوک ..............
+ولی اجوما من نمیخواهم برم
اجوما:دخترم برو اگر میخواهی تن روی ارباب را نبینی
+باشه
رفتن ات پیش کوک
+چکار من داری اقای جئون
_مامانم بهت نگفته که به من بگی کوک
+این ازدواج اجباری هست نمیخواهم باهات صمیمی بشم
حالا چیکارم داشتی
_داشت یادم میرفت میخواستم قوانین را بهت بگم
+باشه
_قوانین
1تا ساعت ده باید خونه باشی
2به هیچ وجه بار نری (بار یعنی محل مشروب خواری یا پارتی)
3 دوستات را اینجا دعوت نکنی
+داشت اری را بهم میگفت که از خود بی خود شدم و زدم توی گوشش
_چرا زدیتو گوش من دلت تنبیه میخواد (با داد و عصبانیت)
+عمدی نبود
_زر نزن و برو تو اتاقت
+باشه هرکاری کنز دیگر نمیتوانی باهام اشتی کنی (با بغض و گریه)
(ویو کوک)
خیلی کیوت شده بود ولی نمیدونم چرا سرش داد زدم باید برم پیشش و ازش عزرخواهی کنم درین درین درین
اه گوشیم زنگ خورد
بله کیه
م.ک: الو پسرم من امشب با دوستام و دختراشون و مامان ات میایم خونه شما
باشه خداحافظ
_اجوما(با داد)
اجوما:بله قربان
_مامانم بادوستاش میاد اینجا همه چیز را اماده کن
اجوما: بله قربان
(ویو کوک)
رفتم پیش ات در زدم
+کیه
_درو باز کن
+گمشو
یهو دیدم در واز شد
+مگه نگف...
_باید اماده شی مامانم بادوستاش و مامانت میان اینجا
+هی حتی ازم معزرت خواهی هم نکردی
_معزرت میخواهم
میخواهم یه چیزی بهت بگم
+بگو
_من رئیس بزرگ ترین بند مافیا دنیا هستم
+هاااااا
_چته
+مامانم پیام داده سه دقیقه دیگه میرسن
_باشه من میرم تو هم سریع بیا
+باشه
کوک که رفت بیرون موهامو درست کردم و یک لباس ابی با شلوار سفید پوشیدم و رفتم داشتم میدویدم که دیدم همسایه های مامان کوک مامان میا و لیا و مامان جسی و جک هستن
_عزیزم بیا پایین
+باشه اومدم
وقتی اومدم دیدم چشای لیا و جسی قرمز شده
م.ا:جسی ولیا و میا می خواهین با ات برین بالا
جسی ولیا گفتن بله ولی میا گفت نه منم به کوک گفتم بیاد بیرون کاریش دارم
_چته
+کاری کن من با لیا و جسی نرم اون دوتا تورو دوست دارن و حتما به من اسیب میزنن
_باشه ولی شرت داره
+چیه
_اینکه الان منو ببوسی
+چییییی
خجالت میکشیدم ولی گفتم باشه
منم یه بوس کوچولوش کردم و میخواستم برم که کوک منو گرفت و گفت
_کجا دختر کوچولو
+اولن من کوچولو نیستم
دومن پیش مامانم
هنوز حرفم تمام نشده بود که کوک منو بوسید
سرخ شده بودم بعد من سریع تمامش کردم و گفتم داری چیکار میکنی
داشتم زنمو میبوسیدم
دست کوک محکم گرفتم و رفتیم داخل
م.ا :ات و دخترا برین بالا
+چشم
_نه من نمیزارم زنم بره بالا
+اینقدر خوشحال بودم که نگو
م.ا :ولی کوک ..............
۳.۷k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.