فصلـ💜دومــ💜
فصلـ💜دومــ💜
پارت۸۱💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
ساعت ۲ شب بود..
جیمین هنوز نیومده بود خونه
سانامی نگران فقط تو سالن خونه راه میرفت و دلهوره داشت..
رفت تو حیاط و فقط دوتا از بادیگاردارو دید
رفت پیش یکیش...
& بله خانم؟!
سانامی:: جیمین نیومده
& حتما کاری واسشون پیش اومده
سانامی:: ولی باید برم دنبالش
& عاقا گفتن نرید بیرون،بهتره برگردین داخل..نگران نباشین بادیگارد همراهشونه
سانامی:: هههففف باااشه
سانامی با حرص برگشت داخل
رفت نشست رو کاناپه از حرص زیاد موهای خودشو چنگ زد..
سانامی:: عاایییی دردم گرررف
دیگه بغضش گرفته بود و کم کم اشکاشم دراومد..
دراز کشید و بازم شمارشو گرفت
همش خاموش بود
ده مین بعد..
با صدای باز شدن در سانامی پاشد و ب در خیره شد
ک دید جیمین اومد داخل
اخمی کرد و پاشد رفت سمتش
جیمین با دیدنش ک با حرص میاد سمتش و صورتش خیسه اشکه ابروهاشو بالا انداخت و با بهت بهش نگاه کرد...
سانامی با مشت کوبوند ب س.ی.نه جیمین و جیغ زد..
سانامی:: بیشعور میدونی از صب تا حالا چقد نگرانت بودم ؟؟ اصن نمیگی ینفر تو خونه هست ک واسش مهمی؟! دیر کنی نگران میشه؟! اونم منی ک باردارم،چرا انقد منو میترسونی..
جیمین:: سانامیی اروم باش..گریه نکن خب بزار واست توضیح میدم
سانامی:: رفته بودی با دخترا بیرون...از دیر اومدنات معلومه،از مخفی کاریات
جیمین:: واقعا؟؟!! زن من همچین فکرایی درموردم میکنه؟! بهم اعتماد نداری؟؟
اوکی..
جیمین از کنارش رد شد و رفت سمت اتاق
سانامی هوفی کشید و همراهش رفت
جیمین ک وارد اتاق شد اونم پشت سرش رفت داخل..
سانامی:: ببخشید..
جیمین بدون حرف مشغول درآوردن پیرهش بود
ک سانامی با جیغ..
سانامی:: مییگممممم ببخخخخششیییددد
جیمین:: زهر مار بب.ن.د ده.نو
سانامی:: خ..خب ببخشید عصبی بودم چرا گفتم🥺
جیمین:: اوکی..
جیمین شلوارشم عوض کرد و رفت رو تخت دراز کشید
سانامی هم رفت کنارش
دستاشو تو موهاش برد و چونشو بوسید
جیمین:: مهم نیس دیگه..جلسه کاری مهم داشتم،طول کشید ، مهمونام از پکن بودن..گوشیمم خاموش کردم
سانامی:: من خیلی نگرانت بودم
جیمین پیشونیشو بوسید و کشوندش تو بغل خودش
جیمین:: نینی چطوره؟!
سانامی:: چمیدونم
جیمین:: میبینم اعصابت ف.اک.یه
سانامی:: خوابم میاد..
جیمین:: بخواب
سانامی:: امروز کی بهت زنگ زده بود که همش داد میزدی
جیمین:: گفتم درگیر این مسائل نباش
سانامی:: مگ میشه
جیمین:: بچه میگم بخواب
سانامی:: باشه خببب
پارت۸۱💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
ساعت ۲ شب بود..
جیمین هنوز نیومده بود خونه
سانامی نگران فقط تو سالن خونه راه میرفت و دلهوره داشت..
رفت تو حیاط و فقط دوتا از بادیگاردارو دید
رفت پیش یکیش...
& بله خانم؟!
سانامی:: جیمین نیومده
& حتما کاری واسشون پیش اومده
سانامی:: ولی باید برم دنبالش
& عاقا گفتن نرید بیرون،بهتره برگردین داخل..نگران نباشین بادیگارد همراهشونه
سانامی:: هههففف باااشه
سانامی با حرص برگشت داخل
رفت نشست رو کاناپه از حرص زیاد موهای خودشو چنگ زد..
سانامی:: عاایییی دردم گرررف
دیگه بغضش گرفته بود و کم کم اشکاشم دراومد..
دراز کشید و بازم شمارشو گرفت
همش خاموش بود
ده مین بعد..
با صدای باز شدن در سانامی پاشد و ب در خیره شد
ک دید جیمین اومد داخل
اخمی کرد و پاشد رفت سمتش
جیمین با دیدنش ک با حرص میاد سمتش و صورتش خیسه اشکه ابروهاشو بالا انداخت و با بهت بهش نگاه کرد...
سانامی با مشت کوبوند ب س.ی.نه جیمین و جیغ زد..
سانامی:: بیشعور میدونی از صب تا حالا چقد نگرانت بودم ؟؟ اصن نمیگی ینفر تو خونه هست ک واسش مهمی؟! دیر کنی نگران میشه؟! اونم منی ک باردارم،چرا انقد منو میترسونی..
جیمین:: سانامیی اروم باش..گریه نکن خب بزار واست توضیح میدم
سانامی:: رفته بودی با دخترا بیرون...از دیر اومدنات معلومه،از مخفی کاریات
جیمین:: واقعا؟؟!! زن من همچین فکرایی درموردم میکنه؟! بهم اعتماد نداری؟؟
اوکی..
جیمین از کنارش رد شد و رفت سمت اتاق
سانامی هوفی کشید و همراهش رفت
جیمین ک وارد اتاق شد اونم پشت سرش رفت داخل..
سانامی:: ببخشید..
جیمین بدون حرف مشغول درآوردن پیرهش بود
ک سانامی با جیغ..
سانامی:: مییگممممم ببخخخخششیییددد
جیمین:: زهر مار بب.ن.د ده.نو
سانامی:: خ..خب ببخشید عصبی بودم چرا گفتم🥺
جیمین:: اوکی..
جیمین شلوارشم عوض کرد و رفت رو تخت دراز کشید
سانامی هم رفت کنارش
دستاشو تو موهاش برد و چونشو بوسید
جیمین:: مهم نیس دیگه..جلسه کاری مهم داشتم،طول کشید ، مهمونام از پکن بودن..گوشیمم خاموش کردم
سانامی:: من خیلی نگرانت بودم
جیمین پیشونیشو بوسید و کشوندش تو بغل خودش
جیمین:: نینی چطوره؟!
سانامی:: چمیدونم
جیمین:: میبینم اعصابت ف.اک.یه
سانامی:: خوابم میاد..
جیمین:: بخواب
سانامی:: امروز کی بهت زنگ زده بود که همش داد میزدی
جیمین:: گفتم درگیر این مسائل نباش
سانامی:: مگ میشه
جیمین:: بچه میگم بخواب
سانامی:: باشه خببب
۱۷.۲k
۲۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.