شوهر سخن گیر من پارت 26
«شوهر سخت گیر من فصل»
𝓁𝒶𝒹𝓎-𝒿𝑒𝑜𝓃𝒿𝓀
پارت 26
ا.ت:
مادر کوک رفت منم ظرف میوه رو برداشتم و از میوه ها خوردم لامصب به این میگن با مادر شوهر پایه و خوب مثل اون مادر شوهر قلابیم بداخلاق نبود که بهم میگفت عروس ایش هنوز صداش تو گوشمه عروس یه قهوه برام بیار عروس اینو کار رو بکن اون کار رو بکن خوب شد مادر شوهر واقعیم نبود و گرنه تو این وضعیتم قاتل میشدم رو اعصاب ترین بود ولی اون عمو دلم براش تنگ شده بود
کوک« ا.ت میدونی تو خیلی بی ادبی
ا.ت« مگه دروغه تو موز نداری
کوک« منم با اون موز یه دوتا بچه ساختم یکیش که مرد ولی این زنده موند
ا.ت« بی ادب پدصگ صلواتی
کوک« مگه دورغه
ا.ت« نه ولی تو از من بی ادب تری
کوک« از تو یاد گرفتم
ا.ت« یاد نمیگرفتی بهتر بود
کو« یادته وقتی بابات پولدار بود چقدر سلیطه بودی
ا.ت« یااااا کجام سلیطه بود
کوک« بیچاره اون دختره رو کتت یکم اب ریخت تو کتشو پاره پاره کردی
ا.ت« حقش بود
کوک« زن هیتلر من
ا.ت« من هیتلر نیستم
کوک« هستی
ا.ت« نیستم
کوک« هستی
ا.ت« نیستم
کوک« هستی
ا.ت« نیستم
ا.ت:
همینطوری داشتم با جونگکوک بحث میکردم که یه دردی خیلی بدی توی شکمم پیچید واقعا خیلی درد میکرد انگار که چاقو رو فرو کرده باشی توی شکمم اخخخ
ا.ت« اییی
کوک« چی شد خوبی
ا.ت« دیدی حتی بچه هم بدش میاد به مامانش بگی هیتلر،
کوک« خوب حالا شکمت درد میکنه
ا.ت« اره یهو یه دردی بدی توی شکمم پیچید
کوک« نگران نباش الان به خدمتکار میگم یه دمنوش واست درست کنه
ا.ت« نه نمیخواد خوب شدم
کوک« دروغ نگو تو همیشه از دمنوش و قرص، شربت و این چیزا بدت میومد
ا.ت« اره خوب خیلی بد مزه ان
کوک« حرف نباشه باید بخوری
ا.ت« امر دیگه ای شوهر عزیزم
کوک« نه خانوم، خدمتکار بیا
خ« بله اقا
کوک« برو یه دمنوش واسه خانوم درست کن شکمش درد میکنه
خ« چشم اقا
ا.ت« دلم برای پدر قلابیت تنگ شده
کوک« راست میگن که وقتی زنا باردار بشن یجور دیگه میشن
ا.ت« یا مگه تقصیر منه خوب دلم براش تنگ شده
کوک« باشه پس یه روزی میریم خونشون
ا.ت« نه نه اصلا نمیخاد نمیخوام روی نحس اون زنه رو ببینم
کوک« اون بیچاره چیکار کرده مگه
ا.ت« بیچاره به اون میگی بیچاره اون رادیکا رو اورد باعث شد از من جدا شی باعث شد بچمون سقط شه اگه سقط نمیشد دوماه دیگه بدنیا میومد
کوک« این راسته
ا.ت« مگه من دروغ میگن
کوک« اره
ا.ت« جونگکوک
کوک« ها نه نه تو اصلا دروغ نمیگی
ا.ت« حالا شد
کوک« عشقم
ا.ت« جانم
کوک« هیچی فقط خواستم بهم بگی جانم
ا.ت« *لبخند ملیح*
خوب اول این پستو لایک کنید بعد برید بعدیو بخونید
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
𝓁𝒶𝒹𝓎-𝒿𝑒𝑜𝓃𝒿𝓀
پارت 26
ا.ت:
مادر کوک رفت منم ظرف میوه رو برداشتم و از میوه ها خوردم لامصب به این میگن با مادر شوهر پایه و خوب مثل اون مادر شوهر قلابیم بداخلاق نبود که بهم میگفت عروس ایش هنوز صداش تو گوشمه عروس یه قهوه برام بیار عروس اینو کار رو بکن اون کار رو بکن خوب شد مادر شوهر واقعیم نبود و گرنه تو این وضعیتم قاتل میشدم رو اعصاب ترین بود ولی اون عمو دلم براش تنگ شده بود
کوک« ا.ت میدونی تو خیلی بی ادبی
ا.ت« مگه دروغه تو موز نداری
کوک« منم با اون موز یه دوتا بچه ساختم یکیش که مرد ولی این زنده موند
ا.ت« بی ادب پدصگ صلواتی
کوک« مگه دورغه
ا.ت« نه ولی تو از من بی ادب تری
کوک« از تو یاد گرفتم
ا.ت« یاد نمیگرفتی بهتر بود
کو« یادته وقتی بابات پولدار بود چقدر سلیطه بودی
ا.ت« یااااا کجام سلیطه بود
کوک« بیچاره اون دختره رو کتت یکم اب ریخت تو کتشو پاره پاره کردی
ا.ت« حقش بود
کوک« زن هیتلر من
ا.ت« من هیتلر نیستم
کوک« هستی
ا.ت« نیستم
کوک« هستی
ا.ت« نیستم
کوک« هستی
ا.ت« نیستم
ا.ت:
همینطوری داشتم با جونگکوک بحث میکردم که یه دردی خیلی بدی توی شکمم پیچید واقعا خیلی درد میکرد انگار که چاقو رو فرو کرده باشی توی شکمم اخخخ
ا.ت« اییی
کوک« چی شد خوبی
ا.ت« دیدی حتی بچه هم بدش میاد به مامانش بگی هیتلر،
کوک« خوب حالا شکمت درد میکنه
ا.ت« اره یهو یه دردی بدی توی شکمم پیچید
کوک« نگران نباش الان به خدمتکار میگم یه دمنوش واست درست کنه
ا.ت« نه نمیخواد خوب شدم
کوک« دروغ نگو تو همیشه از دمنوش و قرص، شربت و این چیزا بدت میومد
ا.ت« اره خوب خیلی بد مزه ان
کوک« حرف نباشه باید بخوری
ا.ت« امر دیگه ای شوهر عزیزم
کوک« نه خانوم، خدمتکار بیا
خ« بله اقا
کوک« برو یه دمنوش واسه خانوم درست کن شکمش درد میکنه
خ« چشم اقا
ا.ت« دلم برای پدر قلابیت تنگ شده
کوک« راست میگن که وقتی زنا باردار بشن یجور دیگه میشن
ا.ت« یا مگه تقصیر منه خوب دلم براش تنگ شده
کوک« باشه پس یه روزی میریم خونشون
ا.ت« نه نه اصلا نمیخاد نمیخوام روی نحس اون زنه رو ببینم
کوک« اون بیچاره چیکار کرده مگه
ا.ت« بیچاره به اون میگی بیچاره اون رادیکا رو اورد باعث شد از من جدا شی باعث شد بچمون سقط شه اگه سقط نمیشد دوماه دیگه بدنیا میومد
کوک« این راسته
ا.ت« مگه من دروغ میگن
کوک« اره
ا.ت« جونگکوک
کوک« ها نه نه تو اصلا دروغ نمیگی
ا.ت« حالا شد
کوک« عشقم
ا.ت« جانم
کوک« هیچی فقط خواستم بهم بگی جانم
ا.ت« *لبخند ملیح*
خوب اول این پستو لایک کنید بعد برید بعدیو بخونید
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۶۸.۲k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.