خود نوشت
#خودنوشت
اینبارم تو کوچهمنتظرش بودم ،اخه چرا انقد طولش داد ،اه خستهشدم
اخهافلیجبود پاهاش درد میکرد نمیتونستراه بره ،اگه اون بود با اونلحن تخسش میگفت: اخه پسرهی زشت چرا میایبیرون وقتی هوا سرده ،هاان؟
لبمو گاز گرفتم از دست این دختر معلومنیست کجاست ؟،تقریبایه ساعتهعلافمکرد
بازم درد ،درد،درد ،محکم زدم رو قلبم اییی دیگهنزن ،چرا میزنی خدا لعنتتکنه
مرد بودم گریهکنم؟ نهه خانمم ناراحتمیشه
دیدمش داشت میدوید با خوشحالی ،داد زد گرفتمش گرفتمش
منمذوق کردم دلم خون بود ولی نمیخواستم ناراحتش کنم
دیگه اخراش بود که برسه بهم پاش پیچخورد ،میخواستم بلندشمااا ،بخدا میخواستم بلند شم،ولی نمیتونستم ،خودم و کشونکشون کشیدم سمتجدول ،افتاده بود سرش خورد بود بهجدول ،تریلیبا سرعتداشت میومد رانندهه،هی دست تکون میداد و داد میزد :ترمز ندارهه برید کناررر
انگار جوناومد تو بدنم رسیدم بهش،ذوقکردماا ،از اوناییکه از خوشحالیگریهمیکردی
یکمدیگه،زور زدم ،یهو دیدم نیستش صدای جیغاومد ،هنگ کردمچیشد؟
قلبماذیتممیکرد
اخه مریضیهقلبیداشت
بههر سختیبود نگامو سوقدادم سمتاونجایی که سر صدا میومد ،قلبم خیلی بیتاببود ،تند تند میزد ،بابا رو مخم نروو
دیدمش خانمکوچولومو دیدم سرش خون میومد فقط زیر لب گفتم :یاحسین
تقلا کردم ،کسی بهم توجه نمیکرد ،گریه کردم زجه زدم ،عین مادر مرده ،یدفعهقلبم بدعنقیدر اورد و دیگه نزد
نیمساعتطولکشیدنوشتمش لطفا اصکی نرید😕حرامهاصکیرفتن
اینبارم تو کوچهمنتظرش بودم ،اخه چرا انقد طولش داد ،اه خستهشدم
اخهافلیجبود پاهاش درد میکرد نمیتونستراه بره ،اگه اون بود با اونلحن تخسش میگفت: اخه پسرهی زشت چرا میایبیرون وقتی هوا سرده ،هاان؟
لبمو گاز گرفتم از دست این دختر معلومنیست کجاست ؟،تقریبایه ساعتهعلافمکرد
بازم درد ،درد،درد ،محکم زدم رو قلبم اییی دیگهنزن ،چرا میزنی خدا لعنتتکنه
مرد بودم گریهکنم؟ نهه خانمم ناراحتمیشه
دیدمش داشت میدوید با خوشحالی ،داد زد گرفتمش گرفتمش
منمذوق کردم دلم خون بود ولی نمیخواستم ناراحتش کنم
دیگه اخراش بود که برسه بهم پاش پیچخورد ،میخواستم بلندشمااا ،بخدا میخواستم بلند شم،ولی نمیتونستم ،خودم و کشونکشون کشیدم سمتجدول ،افتاده بود سرش خورد بود بهجدول ،تریلیبا سرعتداشت میومد رانندهه،هی دست تکون میداد و داد میزد :ترمز ندارهه برید کناررر
انگار جوناومد تو بدنم رسیدم بهش،ذوقکردماا ،از اوناییکه از خوشحالیگریهمیکردی
یکمدیگه،زور زدم ،یهو دیدم نیستش صدای جیغاومد ،هنگ کردمچیشد؟
قلبماذیتممیکرد
اخه مریضیهقلبیداشت
بههر سختیبود نگامو سوقدادم سمتاونجایی که سر صدا میومد ،قلبم خیلی بیتاببود ،تند تند میزد ،بابا رو مخم نروو
دیدمش خانمکوچولومو دیدم سرش خون میومد فقط زیر لب گفتم :یاحسین
تقلا کردم ،کسی بهم توجه نمیکرد ،گریه کردم زجه زدم ،عین مادر مرده ،یدفعهقلبم بدعنقیدر اورد و دیگه نزد
نیمساعتطولکشیدنوشتمش لطفا اصکی نرید😕حرامهاصکیرفتن
۴.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۰