پارت ۱۱
+چشم... کاری ندارین؟
_نه
+خسته نباشید(تعظیم)
به زور خودمو نگه داشتم رفتم بیرون دره اتاقو بستم و پشته سره هم میپرسیدم بالا
+هورا شاید دوستم داشته باشه واس خداااا بهتره اول من بهش اعتراف کنم اینجوری بهتره هورا اگه ببینم همینجوریه بهش میگم دوستش دارم مطمئنم اونم دوستم داره پس دلیله رفتارای اخیرش همین بود(خاک تو سره خوشخیالت🤣) یوهووو(خوشحال اینا رو تو ذهنه خودش گفته)
رفتم تو اتاقم یه نگاه به خودم کردم حالا چیکار کنم گوشیه عزیزم رو هم ازم گرفته بابا اینکه دوسم داره شاید بهم گوشی رو داد ولی نه من بهش نمیگم رفتم موهام رو بافتم خسته بودم رفتم پایین یکم تو آشپزخونه گشتم بعدش رفتم بالا همه اینجا از من متنفر بودن اگه ام اون خدمتکارا بفهمن که اون همچین درخواستی ازم کرده واقعا میکشنم گشنم نبود پس همونجا خوابم برد.
(فردا صبح):
خیلی گرمم بود پتو رو زدم کنار که دره اتاقم زده شد
*هی دختر ایبیسی بیا پایین صبحونه تو کوفت کن
+چرا اینجوری میگی)تعجب)
*مگه اون شب باهاش چیکار کردی که یه ماهه دلشو بردی ها(عصبی)
+هوف
_نه
+خسته نباشید(تعظیم)
به زور خودمو نگه داشتم رفتم بیرون دره اتاقو بستم و پشته سره هم میپرسیدم بالا
+هورا شاید دوستم داشته باشه واس خداااا بهتره اول من بهش اعتراف کنم اینجوری بهتره هورا اگه ببینم همینجوریه بهش میگم دوستش دارم مطمئنم اونم دوستم داره پس دلیله رفتارای اخیرش همین بود(خاک تو سره خوشخیالت🤣) یوهووو(خوشحال اینا رو تو ذهنه خودش گفته)
رفتم تو اتاقم یه نگاه به خودم کردم حالا چیکار کنم گوشیه عزیزم رو هم ازم گرفته بابا اینکه دوسم داره شاید بهم گوشی رو داد ولی نه من بهش نمیگم رفتم موهام رو بافتم خسته بودم رفتم پایین یکم تو آشپزخونه گشتم بعدش رفتم بالا همه اینجا از من متنفر بودن اگه ام اون خدمتکارا بفهمن که اون همچین درخواستی ازم کرده واقعا میکشنم گشنم نبود پس همونجا خوابم برد.
(فردا صبح):
خیلی گرمم بود پتو رو زدم کنار که دره اتاقم زده شد
*هی دختر ایبیسی بیا پایین صبحونه تو کوفت کن
+چرا اینجوری میگی)تعجب)
*مگه اون شب باهاش چیکار کردی که یه ماهه دلشو بردی ها(عصبی)
+هوف
۱۰.۲k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.